غدير خم
امام على(ع) و بيست و پنج‏سال سكوت
۱۳۸۶/۱۰/۵ ۱۵:۰۰ - محمد
يكى از ادوار شايسته بررسى و تامل در سيره امامان عليهم‏السلام بررسى دوره‏بيست و پنج‏ساله سكوت مولى على(ع) است. در اين راستا بايد به اين سوالات پاسخ‏گفت:
1- معناى سكوت چيست؟ آيا به معناى خانه نشينى و كناره‏گيرى از همه خدمات‏اجتماعى و سياسى است؟ و يا واژه سكوت مرادف با «آتش بس‏» و خوددارى از درگيرى‏با دستگاه خلافت است؟

2- جايگاه سكوت از ديدگاه خود مولى چيست؟

3- فلسفه سكوت مولى على(ع) چه بوده است؟

4- فعاليت‏هاى سياسى مولى على(ع) در اين دوره بيست و پنج‏ساله در چه زمينه‏هايى‏بوده است.

پيش از آغاز بحث تذكر اين نكته لازم است كه ما در اين بحث درصدد نگاهى كلى به‏سيره سياسى حضرت در اين دوره هستيم و بر آن نيستيم تا جزئيات حوادثى كه در اين‏دوره تحقق يافته و مواضع امام(ع) در اين زمينه‏ها را مورد بحث قرار دهيم.

1- معناى سكوت

آيا سكوت امام على(ع) به معناى خانه‏نشينى و كناره گيرى از همه‏خدمات و مسئوليت‏هاى اجتماعى است؟ رداشت‏خود مولى على(ع) اين نيست. امام على(ع)در نهج البلاغه از موضع خود در
اين دوره بيست و پنج‏ساله به عنوان صبر، تسليم و... ياد مى‏كند.

در خطبه شقشقيه امام على(ع) بعد از آن كه حوادث تلخ بعد از پيامبر را بازگومى‏كند مى‏فرمايد:

«... وطفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء او اصبر على طخيه عمياء... فراءيت‏ان الصبر على هاتا احجى...;

و ژرف بينديشيدم كه آيا با دست تنها بستيزم يا براين تاريكى كور صبر نمايم... سرانجام صبر و شكيبايى را خردمندانه‏تر ديدم‏».

در اين جا و نيز موارد مشابه (كه در همين مقاله خواهيد خواند) مولى از سكوت‏خويش تعبير به صبر مى‏كند. و آن را در مقابل جنگ و ستيز قرار مى‏دهد. بر اين اساس‏استنباط روشن از اين جملات آن است كه مولى موضع خويش را در حقيقت «آتش‏بس‏» درآن شرائط مى‏داند. و هرگز در اين واژه سخنى از انزوا، گوشه نشينى نيست.

در مورد ديگر مولى از اين موضع تعبير به «تسليم‏» كرده است:

لقد علمتم انى احق الناس بهامن غيرى و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين ولم‏يكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من‏زخرفه و زبرجه;

همانا مى‏دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم به خدا سوگندتسليم خواهم
بود (بدانچه كرديد گردن مى‏نهم) تا هنگامى كه اوضاع مسلمين به سامان‏بوده باشد و كسى را جز من ستمى نرسد و اين كار را به خاطر آن انجام مى‏دهم كه ازاجر و پاداش اخروى بهره‏مند گردم و تا بى‏ميلى خويش را در آنچه براى رسيدن به آن‏مسابقه گذارده‏ايد يعنى دست‏يابى به زر و زيور دنيا، به اثبات رسانم‏.

در اين سخن مولى ابتدا از لياقت‏خويش براى خلافت مى‏گويد تا از سكوت حضرت سوءاستفاده نشده و آن را دليل بر اعتراف برناتوانى حضرت نگيرند!! آن گاه حضرت سخن‏از آرمانگرايى خويش دارد و مى‏فرمايد:

براى من مهم آن است كه در جامعه اسلامى‏امنيت و آرامش حاكم بوده و نظام اسلامى سامان داشته باشد و در اين راستاايثارگرانه همه محروميت‏ها را به جان خريده و به همه آنچه ديگران براى آن سر وكله مى‏شكنند بى‏اعتنا خواهم بود.

در اين سخن نيز مولى از موضع خويش تحليل ايثارگرانه داشته و هرگز سخن ازانزوا نيست‏بلكه سخن از درگير نشدن با دستگاه خلافت است‏بنابراين بايد سكوت مولى‏را به معناى گزينش موضع مسالمت آميز با دستگاه خلافت و پرهيز از درگيرى و مبارزه‏مسلحانه تفسير كرد. بنابراين تعبير «خانه‏نشينى‏» اگر معناى كنائى از آن مقصودنباشد
چندان واژه رسا و گويا در اين زمينه نيست، آن چنان كه واژه «سكوت‏» اگربه معناى فرياد و خروش بر نياوردن در برابر دستگاه لافت‏باشد، واژه‏اى متناسب باهمين موضعى است كه از اين دو گفتار امام على(ع) عرضه شد. آن چنان كه برداشت‏مولى نيز از واژه سكوت همين است:

«...فان اقل يقولوا حرص على الملك و ان اسكت‏يقولوا جزع من الموت...

اگرسخن بگويم و حقم را مطالبه كنم گويند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر دم‏فروبندم و ساكت نشينم خواهند گفت از مرگ ترسيد».

در اين سخن مولى سكوت را در برابر «فرياد و خروش‏» قرار مى‏دهد و سيره عملى‏مولى على(ع) در اين دوره بهترين مفسر موضع مولى است. اين چنين نبود كه مولى درخانه نشسته باشد و خود را از همه مسئوليت‏هاى سياسى، اجتماعى كنار بكشد و درانزواى مطلق باشد.

حضرت در اين دوره هر جا كه حضورش را براى دفاع از مبانى و كيان اسلام ضرورى‏ديد، ايثارگرانه وارد شد و عليرغم جفاها و ناجوانمردى‏هايى كه نسبت‏به حضرت صورت‏گرفت هر جا كه دستگاه خلافت در موضوعى ناتوان مى‏شد و مولى مى‏ديد ناتوانى آنها راپاى اسلام مى‏گذارند نه آنها، مردانه وارد مى‏شد و اين سرباز گمنام و مظلوم اسلام‏به
وظيفه سربازى خويش در رابطه با اسلام عمل مى‏كرد. (بخشى از تلاش‏هاى امام را دراين دوره در پايان همين مقاله خواهيد خواند) و اين نكته را ما در سيره ديگرامامان نيز داريم. براى همه آنان حفظ كيان اسلام در هر شرايط از اصول پذيرفته‏شده و اجتناب ناپذير بوده است.

جايگاه سكوت مولى على(ع)

امام على(ع) از موضع خويش با تعابيرى ياد مى‏كند كه‏گوياى جهاد سخت مولى است و نشان دهنده آن است كه تحمل آن شرايط براى مولى بسيارسخت و ناگوار بوده ولى به همان ملاكى كه در دوره پيامبر(ص) با حضور مؤثر درنبردهاى پيامبر اكرم(ص) تيرها و نيزه‏هاى دشمنان را به جان خريد، به همان دليل‏در اين دوره خون دلها خورد و به تعبير امام راحل «جام زهر» را سر كشيد! و آن‏دليل انجام تكليف و وظيفه است كه قبله مردان خدا بوده است.

اين تعابير عبارتند از:

1 و 2- استخوان در گلو و خاشاك در چشم

«... فصبرت و فى العين قذى و فى‏الحلق شجى;



پس شكيبايى پيشه كردم (نه شكيبايى آميخته با آرامش خاطر بلكه) درحالى بود كه گويا چشم را خاشاك پر كرده و استخوان راه گلويم را گرفته بود».

... واغضيت على القذى و شربت على الشجى...
r

(در حالى سكوت كردم كه) ...

چشم‏هاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلوئى كه گوئى استخوان در آن گير كرده‏جرعه حوادث را نوشيدم‏».

... فاغضيت على القذى و جرعت ريقى على الشجى...

پس چشمان پر از خاشاك رابرهم گذاردم و همچون كسى كه استخوان در گلويش گير كرده باشد آب دهان فرو بردم.

(واژه قذى به معناى خاك يا خاشاك يا آلودگى است كه در چشم يا نوشيدنى باشدكه در اين جا مقصود خاشاك در چشم است. و شجا به معناى استخوان يا چيز ديگرى است‏كه در گلو گير كند و در اينجا كنايه از اندوه و غم و شدت رنج است).

اين دو تعبير ترسيم گويايى از نهايت ناراحتى امام در آن سال‏هاى مرارت بار است‏كه از طرفى مولى به چشم مى‏ديد كه به تدريج، و آرام آرام نظام و حكومت و به‏دنبال آن مردم از راهى كه پيامبر ترسيم كرده بود فاصله مى‏گيرند، به چشم مى‏ديداسلام ناب محمدى(ص) از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار گرفته، و از طرف ديگرزمينه‏اى براى فرياد و اقدام براى دفاع از اسلام ناب نبود. به حق شرايط سخت وكشنده‏اى است و امام على(ع) تنها با سرمايه فراوان ايمان و اخلاصى كه داشت توانست‏آن را تحمل كند.

با اشك روان چون شمع
بر بسته لب از شكوه مردانه و پابرجا مى‏سوزم و مى‏سازم

3- تلخ‏تر از حنظل!

امام على(ع) در سخنى از صبر خويش چنين تعبير مى‏كند:

... و على امر من العلقم...

صبرم همانند صبر كسى بود كه بر نوشيدن تلخ‏تراز حنظل شكيبا باشد».

(طريحى گويد: العلقم بفتح العين فالسكون شجر مر و يقال للحنظل علقم.

علقم درخت تلخى است‏به درخت‏حنظل علقم گفته مى‏شود).

در لغت نامه دهخدا آمده است: حنظل ثمر گياهى است‏بقدر خربزه خرد در نهايت‏تلخى كه آن را هندوانه ابوجهل گويند.. .

سعدى گويد:

اگر حنظل خورى از دست‏خوشخوى به از شيرينى از دست ترش روى

مولى سكوت تلخ خويش را تشبيه به خوردن تلخ ترين ميوه مى‏كند و اگر بخواهيم اين‏جمله را از زبان فرزند آن امام مظلوم يعنى امام راحل ترجمه كنيم بايد بگوئيم:جام زهر را نوشيدن!

4- دردناكتر از تيزى دم شمشير براى قلب تعبير امام در اين‏زمينه اين است:

... و آلم للقلب من وخز الشفار

و صبرم برايم دردناكتر بود از تيزى دم‏شمشير براى قلب.» با اين تعابير دقيقا مى‏توان جايگاه سكوت را از ديدگاه مولى‏يافت، مولى خود را هميشه
در ميدان جهاد مى‏بيند گاه در ميدان جهاد با دشمنان‏روياروى با اسلام و گاه در ميدان جهاد اكبر، جهاد با نفس! و در همه صحنه‏ها صبوراست و شجاع و بدون ترديد اگر ارج و عظمت صبر و شجاعت مولى در اين عرصه برتر ازعرصه‏هاى ديگر نباشد قطعا كمتر نيست. آنچنان كه شكوه پذيرش قطعنامه از سوى حضرت‏امام(ره) (به هنگامى كه وظيفه، پذيرفتن آن شد) و معامله شكوه‏مند آن امام عزيزبا خداوند، كمتر از فرياد و خروش در دوره حكومت‏ستم شاهى نبود.

فلسفه سكوت

اساسى ترين فلسفه سكوت آن حضرت آن گونه كه از سخنان مولى استفاده‏مى‏شود «حفظ اساس دين‏» است.

مولى على(ع) به اين باور رسيد كه ادامه روش اعتراض‏آميز نه تنها تاثير آنى‏خود را ندارد بلكه سبب سوء استفاده دشمنان زخم‏خورده اسلام مى‏شود. لكن در برخى ازسخنان مولى اين نكته مطرح است كه حضرت راز سكوت خويش را نداشتن ياران وفادار وفداكار بيان مى‏كند. اينجا سوالى كه مطرح است اين است كه اگر ما محور حفظ دين راراز اصلى سكوت به حساب آوريم حتى اگر مولى يارانى آن چنان نيز مى‏داشت‏بايد سكوت‏مى‏كرد؟ پس راز بيان اين نكته چيست؟

بايد گفت نكته حائز اهميت همين جا است كه مولى على(ع) در
آغاز تلاش شايسته‏خويش را در جهت تحقق برترين معروف يعنى «تحقق حكومت‏حق‏» به كار برد و آن گاه‏كه از يافتن نتيجه مايوس شد بر اساس مصالح اسلام دست از روش اعتراض‏آميز خويش‏كشيد. و اين روش الهام بخش اين نكته است كه انسان بايد در حد توان خود در جهت‏تحقق معروف تلاش كند تا حد ياس! و فايده ديگرى كه اين رفتار مولى داشت آن بودكه جلوى تحريف تاريخ را گرفت وگرنه بى‏ترديد سكوت مولى را علامت رضا گرفته ومى‏گفتند آنچه واقع شده مطابق خواست‏حضرت بوده است! لذا مولى در آغاز تلاش گسترده‏مقدس خويش را جهت‏بازگرداندن امامت در جايگاه شايسته خود به كار برد هم او واردصحنه شد و هم همسر فداكارش حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها و هم برخى ازدوستان وفادار و فداكار حضرت! در اين رابطه مولى على(ع) هم كار سياسى داشت و هم‏تلاش تشكيلاتى! و البته در تمام اينها مولى كاملا مراقب بود كه دشمنان اسلام كه‏درصدد يافتن فرصت‏براى ضربه زدن به اسلام‏اند از وضعيت پيش آمده بهره نبرند!

اولين برخورد مولى در اين رابطه برخورد پرخاشگرانه حضرت با ابوبكر در همان روزغصب خلافت‏بود. مسعودى مى‏نويسد:

در روز بيعت‏سقيفه مولى به ابوبكر فرمود:

افسدت
علينا امورنا و لم‏تستشر و لم‏ترع لنا حقا فقال ابوبكر بلى ولكنى خشيت‏الفتنه

كار ما را تباه كردى و با ما مشورت نكردى و حق ما را رعايت ننمودى‏ابوبكر گفت: آرى ولكن از بروز فتنه ترسيدم!

ناگفته روشن است كه سخن ابوبكربهانه‏اى بيش نيست، واقعيت آن است كه اگر با مولى بيعت مى‏شد «فتنه زدايى‏» صورت‏مى‏گرفت. زيرا اين على بود كه «فتنه شناس‏» بود و بهترين شيوه را براى دفع آن‏داشت اين بهانه همان است كه بعدها عمر به ابن‏عباس گفت كه درست است ما هم على رالايق‏ترين براى خلافت دانسته و مى‏دانيم ليكن از آن جا كه على(ع) در جنگها بستگان‏كافر برخى از اينان را كشته ترسيدم در صورت به خلافت رسيدن او، آنها فتنه به پاكنند!! دومين تلاش مولى كوشش براى فراهم آوردن نيرو جهت‏برخورد با جريان انحراف‏بود.

به گفته مورخان امام على(ع) شب‏ها به همراه حضرت صديقه طاهره به خانه مهاجر وانصار مى‏رفت و آنان را به يارى مى‏طلبيد ليكن آنان با عذرهاى غيرموجهى همانند آن‏كه كار تمام شده و بيعت‏با ابى‏بكر صورت پذيرفته و اگر مولى زودتر از ما بيعت‏مى‏خواست ما حضرت را برمى‏گزيديم! شانه از انجام وظيفه امام حق خالى كردند و جزاندكى وفادار، كسى
در كنار آن حضرت نبود. بديهى است در اين شرائط با اين ياران‏اندك كارى از پيش نمى‏رود و قيام در اين شرايط جز كشته شدن همين اندك بدون آن كه‏تاثير مناسب خويش را داشته باشد، پيامد ديگرى نخواهد داشت و اين حقيقتى است كه‏مولى در سخنان خود بيان فرموده است:

... فنظرت فاذا ليس لى معين الا اهل بيتى فضننت‏بهم عن الموت...;

نگريستم وديدم مرا يارى نيست و جز كسانم مددكارى نيست دريغ آمدم كه آنان دست‏به ياريم‏گشايند مبادا كه به كام مرگ درآيند...».

نيز فرمود:

... فنظرت فاذا ليس لى رافد و لا ذاب و لامساعد الا اهل بيتى فضننت‏بهم عن المنيه...

... پس نگريستم و ديدم نه مرا يارى است نه مدافعى و مددكارى‏جز كسانم كه دريغ آمدم به كام مرگشان برانم...».

و در سخنى ديگر فرمود:

لو وجدت اربعين ذوى عزم منهم لناهضت القوم...

اگر چهل تن كه داراى عزم‏استوار باشند از ميان ايشان بيابم با اين گروه به نبرد برمى‏خيزم‏.

و اين تحركات مولى طبق نقلى تا شش ماه ادامه يافت و اينها در شرايطى بود كه‏مولى اين اقدامات را وظيفه مى‏ديد و ضررى براى اساس اسلام نداشت. سخنان امام درزمينه نداشتن ياران
وفادار و فداكار مربوط به اين دوره است.

بعد از اين دوره شرايط تغيير يافت و مولى به اين باور رسيد كه نه تنهااقدامات حضرت مؤثر نيست‏بلكه بيم آن مى‏رود كه دشمنان از آب گل آلود استفاده‏كرده ماهى بگيرند!! اينجا بود كه حضرت دست از اين اقدامات نيز كشيد و در حقيقت‏آتش بس يك طرفه از ناحيه مولى انجام گرفت.

خود مولى در اين زمينه چنين مى‏فرمايد:

... فامسكت ‏يدى حتى راءيت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محق دين‏محمد صلى الله عليه و آله فخشيت ان لم‏انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلما اوهدما تكون المصيبه به على اعظم من فوت ولايتكم...

... پس ست‏خود باز كشيدم تاآن كه ديدم گروهى در دين خود نماندند و از اسلام روى برگرداندند و مردم را به‏نابود ساختن دين محمد(ص) خواندند پس ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى‏نكنم رخنه‏اى در آن بينم يا ويرانيى، كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از محروم ماندن ازخلافت است و از دست‏شدن حكومت‏شما....

در اين سخن مولى على(ع) دقيقا شرايط را ترسيم كرده و زيربناى سكوت خويش رادفاع از اساس اسلام بيان مى‏كند.

در چنين شرايطى از گوشه كنار كشور اسلامى اخبارى
مى‏رسيد كه برخى از قبائل تازه‏مسلمان سر به شورش برآورده و پرچم ارتداد را برافراشتند و عملا در برابر اساس‏اسلام ايستاده‏اند و علاوه بر ارتداد، فتنه ظهور مدعيان نبوت همانند مسيلمه و سجاح‏و طليحه مشكل ديگر آن روز جهان اسلام بود كه بدون ترديد اگر مولى هم چنان به‏مخالفت‏خود ادامه مى‏داد اين اساس اسلام بود كه ضربه مى‏ديد، و براى امام على‏فدائى وفادار به اسلام به هيچ وجه اين امر قابل پذيرش نبود. در همين بحبوحه شخصى‏به مولى گفت: اگر شما همچنان به اين رويه (اعتراض) ادامه دهى هيچ كس به جنگ بادشمنان اسلام نمى‏رود! حضرت نيز وقتى شرائط را چنان ديد دست از اعتراض كشيد ونشاط فوق‏العاده‏اى براى نبرد با دشمنان مكتب در بين مسلمين پديد آمد.

امام على(ع) در سخنى شرايط آن دوره را چنين ترسيم مى‏كند:

لما توفى رسول الله(ص) ارتدت العرب واشراءيت اليهوديه والنصرانيه و نجم‏النفاق و صار المسلمون كالغنم المطيره فى الليله الشاتيه

هنگامى كه پيامبروفات يافت عرب جاهلى بازگشت‏خود را شروع كرد و يهود و نصارى سر برداشتند ومنافقان آشكار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان هم‏چون رمه بى‏چوپانى بودند كه‏در يك شب سرد و بارانى
زمستان در بيابان گرفتار شده‏اند.» اينجاست كه مولى حفظ‏اسلام را در حفظ وحدت امت اسلامى و كنار گذاشتن اعتراض مى‏داند و اگر بخواهيم‏فلسفه سكوت مولى را در يك جمله خلاصه كنيم بايد بگوييم حضرت براى حفظ اساس دين‏شيوه نرمش را برگزيد آنچنان كه به همان انگيزه در پى يارانى وفادار بود تا باهمراهى آنان از اسلام ناب محمدى(ص) پاسدارى كند اما افسوس!!!...

در همان روزهاى آغاز غصب خلافت‏يك نفر از بستگان امام على(ع) اشعارى در مدح‏حضرت سرود كه: من هرگز فكر نمى‏كردم كه رهبرى امت را از خاندان بنى‏هاشم و ازامام ابو الحسن سلب كنند.

آيا على نخستين كسى نيست كه بر قبله شما نماز گزارد؟ آيا داناترين شما به‏قرآن و سنت پيامبر او نيست؟

آيا وى نزديك‏ترين فرد به پيامبر نبود؟

آيا او كسى نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر يارى كرد؟

هنگامى كه امام على(ع) از اشعار او آگاه شد قاصدى فرستاد كه او را از خواندن‏اشعار خويش باز دارد و فرمود:

سلامه الدين احب الينا من غيره; سلامت اسلام از گزند اختلاف براى ما از همه چيزخوشتر است.» امام على(ع) در سخنى صريحا خطر تفرقه را گوشزد مى‏كند و پيامددردناك آن را: «و
ايم الله لولا مخافه الفرقه بين المسلمين و ان يعود الكفر ويبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه

به خدا سوگند اگر از پراكندگى وتفرقه مسلمانان و بازگشت كفر و اضمحلال دين بيمناك نبودم، با ستمگران غاصب به‏طرز ديگرى رفتار مى‏كردم‏.

و ارزش اين رفتار شكوهمندانه مولى على (ع) اگر از جهاد مقدس مولى برتر نباشديقينا كمتر نيست! اين سيره درس آموز براى همه پيروان مولى است كه همه بايدفدايى دين باشيم و براى ما مصالح اساس اسلام در اولويت اول قرار داشته باشد وحتى در مواردى كه حق را صد در صد در جانب خود مى‏دانيم ولى اگر ببينيم كه تلاش دراين زمينه ضربه به اساس اسلام و انقلاب اسلامى كه امروز پرچم اسلام را در دنيابرافراشته مى‏زند بايد از اين كار دست كشيد و تنها به هدف والاى اعتلاى اسلام ومكتب انديشيد چنين باد انشاءالله.

تلاش‏هاى امام على(ع) در اين دوره امام على(ع) در اين دوره همانند همه ادوارزندگى پرافتخارش مرد تكليف و وظيفه بود. براى مولى تنها اين مطرح بود كه‏«جانان چه مى‏پسندد؟».

تلاش‏هاى مولى را در اين دوره مى‏توانيم به طور فشرده به سه بخش تقسيم كنيم:

1- تلاش فرهنگى

2- تلاش سياسى


3- تلاش اجتماعى

1- تلاش فرهنگى:

تلاش فرهنگى امام على(ع) در اين دوره دو بعد دارد:

1- خدمت‏به قرآن كريم

امام على(ع) از آن جهت كه از آغاز بعثت‏با پيامبر اكرم(ص) همراه بوده تاپايان عمر مبارك آن حضرت اطلاع دقيق از شان نزول آيات، تفسير آيات، تاءويل آيات‏داشته است و اينها را به طور پراكنده جمع‏آورى كرده بود. بعد از پيامبر اكرم(ص)با شرايطى كه مهيا شده بود بهترين فرصت‏براى مولى پيش آمد تا اين مفسر بزرگ‏قرآن، كه خود نيز قرآن ناطق است‏به تبيين ابعاد آن بپردازد. مولى در اين تلاش‏كاملا موفق بود و كتابى در اين زمينه تنظيم كرد كه در حقيقت تفسير قرآن بود. خودمولى در اين زمينه مى‏فرمايد:

و لقد جئتهم بالكتاب كملا مشتملا على التاءويل و التنزيل;

من تمام كتاب رابرايشان آوردم كتابى كه حاوى تنزيل (لفظ قرآن) و تاءويل آن (تفسير و بيان آيات)بود.

مولى در اين سخن اشاره به اين نكته دارد كه به هنگام جمع قرآن، در زمان‏ابوبكر مولى اين كتاب را بر آنها عرضه كرد ولى دستگاه خلافت اعلام كرد كه مانيازى به آن نداريم!! نيز مولى على(ع) فرمود:

والله ما نزلت آيه الا و قد علمت‏فى
ما نزلت و اين نزلت و على من نزلت ان ربى اعطانى قلبا عقولا و لسانا ناطقا;

به خدا قسم هيچ آيه نازل نشد مگر آن كه دانستم در چه موضوعى بوده و در كجا نازل‏شده ودر مورد چه شخصى بوده است همانا خداوند قلبى فهيم و زبانى گويا به من داده‏است‏».

اين كتاب وديعه الهى در دست فرزندان مولى على(ع) يعنى امامان معصوم دست‏به‏دست گرديده و اينك در دست‏بقيه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است وكسى جز آنان از محتواى آن باخبر نيست.

2- پاسخگويى به مشكلات فرهنگى جهان اسلام، دومين تلاش فرهنگى امام بود. جهان‏اسلام به طور طبيعى مشكلات فرهنگى داشت و گسترش جغرافيايى جهان اسلام كه تحت عنوان‏فتوحات صورت مى‏گرفت‏خود مزيد بر علت‏بود كه مشكلات بيشتر فرهنگى به وجود آيدپاسخگوى اين همه فقط مولى(ع) بود. و اين چيزى بود كه دستگاه خلافت هم دريافته‏بود و همه مشكلات را در اين زمينه به آن حضرت ارجاع مى‏داد و امام نيز پاسخگو بود.

نمونه‏ها در اين زمينه فراوان است، تنها ابونعيم اصفهانى صورت مذاكره امام(ع)را با چهل تن از احبار يهود نقل كرده است‏بيان اين نمونه‏ها از عهده يك مقاله‏مختصر بيرون است.

2- تلاش سياسى:
n
تلاش سياسى مولى را در اين دوره مى‏توان در دو بخش عرضه كرد:

يكى مشاوره‏هاى‏سياسى در مسائل به خصوص برون مرزى كه نظر صائب از آن مولى بود، و مولى از آن روكه مى‏ديد آبروى اسلام مطرح است، آنان را از نظر انديشمند خويش محروم نمى‏كرد. به‏عنوان نمونه ابوبكر در آغاز خلافت در مورد برخورد با روميان ترديد داشت‏با گروهى‏از صحابه در ميان گذاشت پاسخ قانع كننده نشنيد سرانجام با مولى به مشورت نشست،حضرت فرمود پيامبر(ص) تصميم بر نبرد با آنان را داشت، تو هم راه آن حضرت رادنبال كن پيروز خواهى شد. ابوبكر از اين نظر امام خوشحال شد و گفت فال نيكى زدى‏و به خير بشارت دادى.

نيز عمر مى‏خواست‏خود همراه سپاهيانى كه براى نبرد با ايران آن روز به راه‏افتاده بودند حركت كند مولى او را از اين كار بازداشت و گوشزد فرمود اگرفارسيان بدانند خليفه مسلمانان در لشگر است‏سعى مى‏كنند او را از پاى درآورند وبه خيال خود ضربه‏اى به اسلام وارد خواهند كرد ولى ديگران نظرشان اين بود كه عمرخود شركت كند اما وى سخن مولى را ترجيح داد. در قسمتى از رهنمود مولى در اين‏زمينه آمده است:

فكن قطبا واستدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانك
ان تنخصت من هذه‏الارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتى يكون ما تدع وراءك من العورات‏اهم اليك مما بين يديك

تو همانند قطب بر جاى بمان و عرب را چون آسيا گرد خودبگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان كه اگر تو از اين سرزمين برون شوى عرب‏از هر سو تو را رها كند و پيمان بسته را بشكند و چنان شود كه نگاهدارى مرزها كه‏پشت‏سر مى‏گذارى براى تو مهم‏تر باشد از آنچه پيش روى دارى‏».

اين تنها دو نمونه از رايزنى‏هاى دستگاه خلافت‏با مولى(ع) بود و نمونه‏ها فراوان‏است.

دومين تلاش سياسى امام در اين دوره قضاوت‏هاى محير العقول مولى است كه به حق‏كانونى از معارف الهى است و گنجينه ذى قيمتى براى كارگزاران قضايى و نيز براى‏كسانى كه درصدد سوژه‏هاى مفيد براى ساختن فيلم در سيره امامان هستند.

امام على(ع) نه تنها در دوران خلفا بهترين قاضى و يگانه داور به حق امت‏بودبلكه در دوران پيامبر گرامى(ص) نيز در يمن، مدينه مرجع قضايى مسلم مردم بودرسول خدا(ص) داورى‏هاى او را ستود و از اين طريق مرجع قضايى جامعه اسلامى پس ازخويش معرفى كرد. و دستگاه خلافت نيز چاره‏اى جز رجوع به مولى در اين زمينه‏هانداشتند. از
كتاب‏هاى نفيس در اين زمينه كتاب «قضاء اميرالمؤمنين على بن‏ابى‏طالب‏» تاليف علامه شيخ محمد تقى تسترى قدس سره مى‏باشد كه در 54 باب و يك‏خاتمه تنظيم شده و موارد فراوانى از قضاوت‏هاى مولى را آورده است و خوشبختانه‏اين كتاب توسط فرزند مولف به فارسى ترجمه شده است.

تلاش اجتماعى امام تلاش اجتماعى امام در اين دوره و همه ادوار زندگى مباركش‏عبارت بود از خدمت‏به مردم به ويژه مستضعفان و محرومان. با كار و تلاش و زحمت،حاصل دسترنج‏خويش را در مسير فوق به كار مى‏برد امام صادق (ع) فرمود:

ان عليا(ع) اعتق الف مملوك من كد يده

امام على(ع) هزار برده را از دسترنج‏خويش آزادكرد». با زحمت فراوان قنات حفر مى‏كرد و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذران‏مى‏نمود و مى‏فرمود كسى حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراث‏نمى‏برند.

اينها بخشى و اندكى از نمونه خدمات فراوان اجتماعى امام بود.

به اين ترتيب سيرى اجمالى در سيره مولى در دوره سكوت بيست و پنج‏ساله به‏پايان رسيد گو اين كه دهها نكته ناگفته ديگر در اين دوره قابل بحث و بررسى است‏كه مجالى براى ذكر آنها در يك مقاله نيست‏به ويژه آن كه بناى ما بر
اختصار وايجاز است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع :
1) ماهنامه پاسدار اسلام شماره 195
2) سايت www.al-shia.com

نويسنده : احمد خاتمي