مثل خورشیدی، به همه می تابی، گرما بخشی...
مثل رودی،جاری هستی، همه را سیراب می کنی...
مثل دریایی، آن سویت ناپیدا، آرامش بخشی...
مثل بهاری،هر سال، زندگی بخشی...
مثل قرآنی، ظاهری داری و باطنی، همیشه تازه ای...
عباراتت برای عوام، اشاراتت برای خواص، لطایفت برای اولیاء، حقایقت برای واصلان مقرب،
این همه توحید و معرفت را از کجا آورده ای؟کدامین باده را نوشیده ای که از عطرش، شورشی در خلق عالم پیداست؟سرخی رویت از چیست؟ چه شد که داغ شدی؟چه کسی در تو منزل کرد که این چنین جذابی؟ تا آخر صفر هم که بنشینی و گوش دهی ، سؤالاتم تمامی ندارد... چرا حرفی نمیزنی؟
شاید نمی خواهی...شاید نمیتوانی...شاید هم نگفتنی است...شاید ما را محرم نمی دانی...شاید ظرفیتی نمیبینی...
به تمنا نشود راز به خواهش نشود
کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
آنچنان هم که می پنداری ما دست بسته نیستیم، ما پای درس امام الغائب نشسته ایم، زیارت ناحیه را در دستان مبارکش دیده ایم، چشمان گریان صبح و عصرش را، خون جاری به جای اشکش را
مولای ما ناراحت گونه ی خاک آلود است، دلواپس و محاسنی خضاب شده به خون، از صورتهایی لطمه خورده جگرش میسوزد، بی قرار است و آرام نمیگیرد، از اینکه زمانه بین او و جدش فاصله انداخته و نتوانسته خودش را فدای او کند، حرمش را فدای حرم او کند
اصلا خودت چیزی فهمیده ای؟ آنچه تو دیده ای یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
چیزی که نمیگویی! پس ناله های ما را گوش کن!
ما از بانی روضه ، امام ابا الحسن الرضا علیه آلاف تحیة و الثنا اجازه نامه داریم تا مِشکی بکوبیم و مجلس ماتم بر پا کنیم...
چشم را برای گریه به ما داده اند، زنده ایم تا فریاد بزنیم و آه بکشیم بر آقایی که فرمود:
شیعتی مهما شربتم ماء عذبٍ فذکرونی
او سمعتم بشهیدٍ او غریبٍ فندبونی
لیتکم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی
کیف استسقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی
(ای پیروان من هرگاه آب گوارایی نوشیدید از من یاد کنید/یا اگر شنیدید از شهیدی که غریبانه کشته شد بلند بلند بر من گریه کنید/ای کاش می بودید همه در روز عاشورا و میدیدید/ چگونه برای طفلم طلب آب نمودم و به من رحم نکردند)
ای محرم سالهاست به تو خو گرفته ایم. با روز ها و شبهایت مأنوسیم. ایامی که نیستی زیاد یادت می کنیم. چشم انتظاریم زود به زود درکت کنیم.
سفره دلت را برای ما باز کن، قفل سکوت را بشکن، بگو با ما از لحظات عاشقی...
بگو از سرود جاودانه محبت، بگو از زیبایی هایی که خواهری با تمام وجودش به تماشا نشست و آب شد.
إنی ذاهبٌ إلی سیدی و مولای فیهدین!ما به حول و قوه الهی تصمیم داریم به سمت آقامان حضرت قدیم الاحسان پرواز کنیم و باور داریم هدایتمان خوهد کرد، چرا که قبل از بوجود آمدنمان در دل هامان نشست و ضمانتمان را کرد.چه طور در این راهی که خود فرا خوانده دستگیری نکند؟
ما راه تو انتخاب کردیم حسین
وز غیر تو اجتناب کردیم حسین
این بار گنه به دوش ما سنگین است
روی کرمت حسا ب کردیم حسین
نویسنده:محمد مهدی قاسمی