غدير خم
دهم محرم مصادف با عاشورای حسینی، صف آرایی سپاه امام حسین(ع)، خطبه امام حسین(ع) و...
۱۳۹۲/۸/۱۸ ۲۳:۴۸ - webmaster
عاشورای حسینی
پیشوای شهیدان سپیده دم عاشورا با اصحاب وفادارش نماز صبح را اقامه نمودند و پس از آن دست های مبارکشان را به سوی آسمان بلند و این گونه با پروردگار خود مناجات کردند: خداوندا تو در دشواری ها همواره پناه و در سختی ها امید من هستی، در آن چه بر من نازل شود پناه و یاورم هستی، پروردگارا از زخم های رنج آوری که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروایی دشته و طعن دشمن را به همراه دارد، به تو شکایت می کنم که امید داشتن به تو، بی نیازی از دل دادن به دیگری ست. پس درهای بسته را بگشای و روزنه های امید را بنمای که همه نعمت ها و تمام خوبی ها از آن توست و تو تنها مقصود و آرزویی. (1)
صف آرایی سپاه امام حسین علیه السلام

حضرت سید الشهدا علیه السلام پس از نماز صبح، پیشاپیش خیمه ها، سپاه خویش را که متشکل از 32 سواره و40 پیاده بود آراستند و آن را به سه دسته تقسیم کردند. دسته اول را از طرف راست به فرماندهی زهیر بن قیس، دسته دوم را جانب چپ به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در میان آن دو قرار دادند و خود نیز در وسط دو دسته مستقر شدند و پرچم را به دست برادرش حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سپردند. (2)

خطبه امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام برای پیش گیری از نبرد و خون ریزی ، تلاش های بسیاری نمودند. سپاه دشمن را چند بار نصیحت کردند و اندرز دادند تا شاید دل های سخت آن ها تکانی بخورد و وجدان های خفته شان بیدار شود. قسمتی از خطبه امام در روز عاشورا: ای مردم سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به چیزی که انجام دادن آن بر من واجب و حق شما بر من است، موعظه کنم و حقیقت امر را به شما بگویم. اگر انصاف دارید سعادت مند خواهید شد و اگر نپذیرفتید و از مسیر عدل و انصاف کنار رفتید، تصمیم خود را عملی سازید و با ما بجنگید. خدای بزرگ صاحب اختیار من است، همان خدایی که قرآن را نازل فرمود و اختیار نیکوکاران به دست اوست. نسب مرا بیاد آرید و ببینید کیستم؟ به خود آیید و خود را ملامت کنید. بنگرید که آیا کشتن و شکستن حرمت من رواست؟! آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین و پسرعموی او نیستم؟! همان کس که پیش از همه ایمان آورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به آن چه از جانب خدای آورده بود تصدیق کرد؟! آیا حمزه سید الشهدا علیه السلام عموی من نیست؟! و آیا جعفر طیار که خداوند دو بال به او کرامت فرمود تا در بهشت به پرواز درآید عموی من نیست؟! آیا نمی دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟! اگر سخنم را نمی پذیرید و در درستی گفتار من تردید دارید، به خدا سوگند از زمانی که دانستم خداوند دروغ گویان را دشمن می دارد، هرگز سخنی به دروغ نگفته ام و در میان شما افرادی هستند که به درستی و راستی مشهورند و گفتار مرا تایید می کنند. از جابر ابن عبد الله انصاری، ابو سعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم و انس ابن مالک بپرسید تا برای شما آن چه را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده اند بازگویند، تا راستی گفتار من برای شما ثابت شود. آیا این گواهی ها مانع از ریختن خون من نمی شود؟! (3)

آغاز نبرد

عمر بن سعد ملعون خود را به سپاه امام حسین علیه السلام نزدیک کرد و تیر را بر کمان نهاد و به سوی سپاه امام پرتاب کرد و گفت همگی نزد عبید الله بن زیاد گواه باشید که من نخستین کسی بودم که به سوی آنان تیر انداختم! بدین شکل جنگ رسما آغاز شد و هر یک از اصحاب امام با ده ها تن از نیروهای دشمن به نبرد نا برابر و یا تن به تن پرداختند و هیچ گونه ترس و تردیدی در آنان دیده نمی شد، که این روحیه بالای اعتقادی و رزمی برای دشمن سنگین و کمر شکن بود، می پنداشتند که سپاه امام علیه السلام از همان لحظات نخست جنگ، شکست خواهد خورد، ولی پس از شروع نبرد، دریافتند که با دژهایی استوار از ایمان و عقیده رو به رو هستندکه شکست آنان کار آسانی نیست. یاران امام حسین علیه السلام از بامداد روز عاشورا تا عصر نبرد را ادامه دادند و تا آخرین قطره خون خود در دفاع از امام حسین علیه السلام جان فشانی کردند که از جمله آن ها می توان به شهادت حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، حر بن یزید ریاحی، زهیر بن قین، نافع بن هلال، بریر بن خضیر، عابس بن ابی شبیب و ده ها اسوه ایثار و مردانگی اشاره کرد.

نماز ظهر عاشورا

چون هنگام نماز ظهر فرا رسید ابو شمامه صیداوی به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یا ابا عبدالله فدایت شوم، این گروه به ما نزدیک شده اند و به خدا سوگند که من باید پیش از شما کشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات می کنم با شما نماز خوانده باشم. آن حضرت سر به سوی آسمان برداشتند و فرمودن: یاد از نماز، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد. آن گاه امام زهیر و سعید بن عبدالله را دستور داد در جلوی آن حضرت بایستند تا ایشان نماز ظهر را بگزارند، پس امام با نیمی از یارانش نماز خوف به جای آوردند.(4)

شهادت بنی هاشم علیهم السلام

پس از آن که یاران امام حسین علیه السلام یک یک با مبارزه ای دلیرانه و بی مانند به شهادت رسیدند اهل بیت آن حضرت نیز برای دفاع از حریم امامت فداکارانه جان فشانی کردند.

شهادت سقای دشت کربلا، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

حضرت عباس علیه السلام بزرگ ترین فرزند ام البنین سلام الله علیها و پسر چهارم امیر مومنان علی علیه السلام بودند که کنیه اش ابوالقاسم و ملقب به سقا و علم دار سپاه برادرش امام حسین علیه السلام بود. او آن چنان زیبا و خوش اندام بود که به او قمر بنی هاشم می گفتند و چنان بلند بالا و رشید که وقتی بر اسب سوار می شد پای مبارکشان به زمین می رسید. امام صادق علیه السلام می فرمایند: عمویم عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم و استوار بود که در رکاب امام حسین علیه السلام نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید. عصر عاشورا پس از آن همه نبرد، عباس علیه السلام چون تنهایی و مظلومیت امام حسین علیه السلام را دید به محضر ایشان رسید و عرض کرد: آیا به من رخصت میدان رفتن می دهی؟ امام با شنیدن این سخن به شدت گریست و فرمود: ای برادر تو صاحب پرچم و علم دار من هستی. عرض کرد: سینه ام تنگ شده و از دنیا خسته شده ام و می خواهم با این منافقان بجنگم. امام فرمود: حال که عزم میدان کرده ای نخست برای این کودکان کمی آب بیاور. آن گاه قمر بنی هاشم علیه السلام بر مرکب خود سوار شد، مشک و نیزه خود را گرفت و به سمت فرات رفت.

چهار هزار تیر انداز سپاه عمر سعد که بر شط گمارده شده بودند به طرف او تیراندازی کردند. آن اسوه شجاعت و دلاوری هم چون شیر خروشان صفوف آنان را شکافت و هشتاد تن از آنان را کشت. سپاه دشمن که از قدرت و شجاعت عباس علیه السلام درمانده شد از هر طرف پا به فرار گذاشتند. او وارد فرات شد و خواست مقداری آب بنوشد مشتی آب برگرفت ولی تشنگی امام علیه السلام و اهل بیت آن حضرت به یادش آمد. آب را برگرداند و مشک را پر کرد و با لبانی تشنه از فرات خارج شد. لشکریان عمر سعد از هر طرف راه را بر او بستند و محاصره کردند. ولی عباس علیه السلام که هرگز ترسیدن را فرا نگرفته بود و در بی باکی همانندی نداشت، هم چون تندر بر آنان حمله می کرد و مسیر خویش را می پیمود که ناگاه نوفل ارزق دست چپ او را جدا کرد. مشک را بر دوش چپ نهاد، دوباره آن ملعون به آن حضرت حمله ور شد و دست راستش را نیز قطع کرد(به روایتی حکیم بن طفیل ملعون که در پشت نخلی کمین کرده بود دست راست حضرت را قطع نمود). عباس علیه السلام مشک را به سینه چسبانده و آن را به دندان محکم گرفت که ناگاه تیری به مشک خورد و آب آن ریخت. پس از آن تیرهایی نیز به سینه و چشم مبارک حضرت زدند. هم چنین به روایتی، ملعونی نیز عمودی آهنین بر فرق مبارک حضرت زدند و حضرت به زمین افتاد و در این هنگام برادر را صدا زد. امام حسین علیه السلام شتابان سوار بر اسب خود را به برادر رساند و کنار بدن او که بر اثر زخم های زیاد پاره پاره شده بود به شدت گریست و فرمود : الان کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد. تا آن که قمر بنی هاشم جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید.(5)

آخرین وداع

پس از آن که تمامی مردان خاندان و یاران با وفای امام حسین علیه السلام شهید شدند، امام علیه السلام یکه و تنها در برابر هزاران تن از سپاه عمر سعد ندای هل من ناصر ینصرنی سر دادند تا شاید مسلمانی بیدار دل در لشکر کفر بیابد و به یاری او بشتابد، اما هیچ یک از آن کوردلان پاسخ ندادند! امام به جانب خیمه آمد تا برای آخرین بار با اهل بیت خویش وداع نماید. آن ها از خیمه ها بیرون دویدند و دور امام حلقه زدند. امام آنان را به صبر فرا خواند و فرمود: خود را برای سختی ها آماده کنید و بدانید خدای متعال حافظ و حامی شماست و به زودی شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد و عاقبت امر شما را به خیر و دشمنان را به انواع بلا گرفتار خواهد ساخت. صدای شیون و گریه زنان و دختران بلند شده بود و امام هر کسی را تسلی می داد و ساکت می نمود، آن دیگری گریه و زاری آغاز می نمود.

شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در حالی که تمامی مردان اهل بیت و اصحاب خویش را از دست داده بود، یکه و تنها در برابر سیلی از سپاه عمر سعد ملعون قرار داشت. پس از آن که آنان را برای آخرین بار نصیحت فرمود خود را آماده شهادت نمود. ابتدا مبارز طلبید و هرکس در مقابل آن حضرت قرار می گرفت به هلاکت می رسید، تا آن که بسیاری از دلاوران و جنگاوران سپاه دشمن سرنگون شدند. پس از آن دیگر کسی جرات نمی کرد به میدان بیاید. برخی نوشته اند امام علیه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را کشت تا آن که عمر سعد فریاد برآورد وای بر شما! می دانید با چه کسی مبارزه می کنید؟! این فرزند علی بن ابی طالب کشنده عرب است (هذا ابن قتال العرب) سپس دستور داد از هر طرف امام را محاصره کنند و به او حمله ور شوند. امام هم چون شیر غضب ناکی به آن ها حمله می کرد و با هر حمله گروه زیادی از آنان را می کشت.

آن حضرت در حالی که در اثر شدت مبارزه، گرما و تشنگی کم توان شده بود، لحظه ای ایستاد تا استراحت کند که ناگاه سنگی بر پیشانی مبارکش اصابت کرد، لباس خود را گرفت تا خون را از صورت مبارک خود پاک کند که تیری سه شعبه، آهنین و زهر آگین بر سینه مبارک آن حضرت فرود آمد. امام تیر را از پشت در آورد و دست خود را در زیر خونی که از سینه اش جاری بود گرفت و به سمت آسمان پاشید که از آن خون قطره ای به زمین باز نگشت و باز دست مبارکش را از آن خون پرکرده و بر محاسن شریفش مالید و فرمود: همین گونه باشم تا جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم و بگویم ای رسول خدا مرا فلان و فلان کشتند. سپس سپاه عمر از هر طرف به سمت امام تیر و نیزه پرتاب کردند که گفته شده آن قدر تیر بر بدن مبارک آن حضرت اصابت کرد که زره امام پر ز تیر شده بود و تمام این تیرها در قسمت جلو و در پیش روی آن حضرت بود. صالح بن وهب مزنی نیزه ایی به پهلوی امام زد که در اثر آن حضرت از اسب بر زمین افتاد و طرف راست صورتش روی زمین قرار گرفت و فرمود: بسم الله و بالله و علی مله رسول الله. برخی نوشته اند: مدتی نسبتا طولانی بدن مطهر امام حسین علیه السلام بر زمین کربلا بود و آن حضرت به خون خود می غلتید ولی کسی جرات نزدیک شدن به ایشان را نداشت. امام در آخرین لحظات خویش چنین با پروردگارش مناجات نمود: صبرا علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین که در این لحظه شمر لعنت الله علیه به سپاهیان خود فریاد زد و گفت: منتظر چیستید؟ چرا کار حسین را تمام نمی کنید؟

غارت خیمه ها:

سپاهیان عمر سعد پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه های آن حضرت یورش بردند و در این کار بر یکدیگر سبقت می گرفتند و همه آن چه در خیمه های آن ها بود به غارت بردند. حتی حریم اهل بیت علیهم السلام را نیز مراعات نکرده و زیور و لباس و چادر زنان را هم به زور می گرفتند. پس از آن خیمه ها را به آتش کشیدند که در این هنگام همه کودکان و زنان از خیمه ها بیرون آمدند و برای حفظ جان خویش در آن بیابان سوزان و پر از تیغ به هر سو می گریختند.

وفات ام سلمه سلام الله علیها

در روز دهم محرم سال 62 هجری قمری ام سلمه همسر بزرگ وار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمود. نامش هند و پدرش ابی امیه و مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او ابو سلمه بن عبد الاسد بن مغیره، پسر خاله اش بود که چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش ام سلمه به حبشه هجرت کرد که پس از مدتی به شهادت رسید. پس از اتمام عده ام سلمه ابوبکر و عمر هر یک جداگانه به خواستگاری او رفتند که او قبول نکرد. سرانجام در سال 4 هجری قمری رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از او خواستگاری نمود و او پذیرفت. روی هم رفته ام سلمه زن بسیار با فضیلتی بود که همواره با دلی پر از ارادت و محبت نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حمایت از ساحت قدس ولایت بر می خاست که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- بارها و بارها عایشه را با ذکر مناقب و فضایل امیرالمومنین علیه السلام نصیحت می کرد تا از علی علیه السلام پیروی نماید و پرچم طغیان و جنگ با آن حضرت نیفرازد، ولی او هرگز قبول نکرد.

- شهادت داد که عایشه دشمن علی علیه السلام است.

- حدیث: (نحن معاشرالانبیاء لا نورث ... )که ابوبکر آن را به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می داد را، تکذیب نمود.

- هنگامی که امیرالمومنین برای جنگ جمل حرکت کردند، پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد و به آن حضرت پیغام داد که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همسرانش را به ملازمت خانه ها امر نفرموده بود، می آمدم و در یاری شما کوتاهی نمی کردم.

- بعد از رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراقبت از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را که با فاطمه بنت اسد بود، بر عهده گرفت.

- ام سلمه شنید که یکی از آزاد شده هایش به امیرالمومنین علیه السلام ناسزا گفته، آن شخص را فراخواند و آن قدر از فضایل و مناقب علی علیه السلام که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود برای او بازگو نمود، تا او توبه کرد.

- هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السلام محل شهادت و موضع قبر خویش و اصحابش را به طور معجزه به ایشان نشان دادند و سپس مقداری از خاک زمین کربلا را به ام سلمه دادند که تا روز عاشورا در نزد ایشان بود. ام سلمه پس از واقعه عاشورا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با حالتی گرد آلود و ژولیده در خواب دیدند و عرض کردند: یا رسول اله این چه حالتی است که در شما می بینم؟! رسول خدا فرمودند: ام سلمه حسین مرا کشتند و دیشب برای او و اصحابش قبر می کندم! هنگامی که ام سلمه از خوب بیدار شد خاکی که امام حسین علیه السلام به او داده بودند به خون تبدیل شده بود.(7)

هلاکت عبید الله ابن زیاد

در روز دهم سال 67 هجری قمری درست شش سال بعد از واقعه کربلا و درست در همان روز که سپاه عمر سعد به دستور عبیدالله ملعون فاجعه جان گداز کربلا را در سال 61 هجری قمری به وجود آوردند، لشکریان عبد الملک مروان به فرماندهی عبیدالله بن زیاد و سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در کنار نهر خاذر در چهار فرسخی شهر موصل با هم جنگیدند و سر انجام لشکریان شام با از دست دادن هفتاد هزار تن(به روایتی) شکست را پذیرفتند. در این جنگ عبیدالله بن زیاد با یک ضربت شمشیر ابراهیم بن مالک اشتر از کمر به دو نیم شد و به هلاکت رسید .نقل شده مختار سر نحس عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد. در آن هنگام امام سجاد مشغول غذا خوردن بودند، لذا سجده شکر به جا آورده و فرمودند: روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا می خورد، من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم، هم چنانی که سر پدر بزرگ وارم مقابل او بود و غذا می خورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خون خواهی ما را نمود. سپس حضرت به اهل بیت خود فرمود تا همه شکر خدا را به جای آوردند. به هلاکت رسیدن عبید الله ملعون آن چنان دل محزون و سراسر اندوه بنی هاشم را مرهم نهاد و خوشحال نمود که امام صادق علیه السلام فرمودند: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یک زن هم از بنی هاشم سرمه در چشم نکشید و حنا نبست و دود از آشپرخانه بنی هاشم بر نخاست تا پس از 5 سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد.(8)

قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف

در روایتی آمده است که حضرت بقیه الله الاعظم حجه ابن الحسن العسکری( ارواحنا فداه) در روز عاشورا قیام خواهند کرد.(9)

------------------------

منابع:

1-الارشاد،ج2،ص96.
2-الارشاد،ص95.
3-بحارالانوار،ج45،ص6.
4-ینابیع الموده،ج3،ص70. بحارالانوار،ج45،ص21.
5-مقاتل الطالبین،ص90. بحارالانوار،ج45،ص39. تظلم الزهرا،ص120. مقتل الحسین مقرم،ص282.
6-منتهی الامال،باب5،مقصد سوم،فصل سوم،ص541. مقتل خوارزمی،ج2،ص39. بحار،ج45،ص58. مناقب آل ابی طالب،ج4،ص111. کامل ابن اثیر،ج4،ص78. مقتل الحسین علیه السلام مقرم،ص283. لهوف،ص180. بحار الانوار،ج45،ص58.
7-اعلام الورای،ج1،ص277. ریاحین الشریعه،ص283تا305.
8-البدایه و النهایه،ج8،ص310. رجال کشی،ج1،ص241. تتمه المنتهی،ص117و118.
9-العدد القویه،ص65. بحارالانوار،ج95،ص190.