حزين لاهيجى(1103ـ 1181ق):
آن طاير قدسم كه چكد خون ز صفيرم
با درد و غم عشق سرشتند خميرم…
مستى مرا نيست به دنباله خمارى
پيمانه كش ميكده خمّ غديرم
پس از چند بيت در ادامه گويد:
مى گويم و دانم كه ره رسم و ادب نيست
نامى كه بود صيقل زنگار ضميرم
برهان ازل، فيض ابد، مظهر اوّل
ايمان من و دين من و هادى و پيرم
سلطان قدر، حيدر صفدر كه ز مدحشپ
بگرفته بلندى سخن عرشْ سريرم(1)
1. ديوان محمد على حزين لاهيجى، با مقدمه بيژن مترقّى، كتابفروشى خيّام، 1350ش، ص181 و 182