غدير خم
متوکل، خلیفه شیطان
۱۳۹۲/۷/۲۹ ۱۶:۴۹ - webmaster
متوکل، خلیفه شیطان
در سال 232 پس از آن که هارون واثق پسر هشتمین خلیفه آل عباس، یعنی ابراهیم معتصم، در قصر سامرا به درک واصل شد، خلافت به برادرش جعفر متوكل رسید. متوكل از پلیدترین و آلوده‌ ترین و بدنام‌ترین خلفای آل عباس است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش كه مریض محتضر بود در زندان به سر می ‌برد و با كوشش‌های محمد بن عبدالملک وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. هارون واثق مُرد و جعفر متوكل به جایش نشست و نخستین فرمانی كه به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملک بود.
دوران حكومت متوكل که از جنایت كارترین خلفاى عباسى و دشمن پرکینه امیرمومنان علیه السلام و خاندان و شیعیان او بود، یكى از سیاه ترین دوران ها برای شیعیان و علویان به شمار مى‏ رود. از آن جا كه همه جنایات او را نمى‏ توان در این بحث فشرده بیان كرد، ناگزیر به دو مورد، نمونه وار اشاره مى‏ كنیم.


دشمنی پر کینه با آل ‌علی علیه‌‌السلام

جعفر متوكل عباسی، این موجود ناقص و مریض، عداوت بی‌ جا و بی‌جهت و در عین حال بی‌ حد و حصری نسبت به امیرالمومنین علی علیه ‌السلام و فرزندانش شان می‌داد تا آن جا كه دلقک دربار او - العیاذ با الله - امیرالمومنین علی علیه ‌السلام را وسیله‌ مسخرگی خود قرار می‌داد و او را می‌خندانید.

او در زمان خلافت خود بزرگانى از مردم مسلمان و معتقد به اهل بیت علیهم ‌السلام را به شهادت رسانید كه از جمله آنان "ابن سكّیت"، یار با وفاى امام جواد و امام هادى علیهما‌ السلام و شاعر و ادیب نام آور شیعى، بود كه متوكل به جرم دوستى على علیه السلام او را به قتل رسانید.

روزى متوكل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوب ترند یا "حسن" و "حسین"؟

ابن سكّیت از این سخن و مقایسه بى موردسخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت: "به خدا سوگند "قنبر" غلام على علیه السلام در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!"

متوكل كه مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون كشیدند!(1)

"خطیب بغدادى" درباره شكنجه و آزار طرف داران خاندان رسالت از سوى متوكل مى‏ نویسد: متوكل عباسى "نصر بن على جهضمى" را به علت حدیثى كه درباره منقبت و فضیلت حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نقل كرده بود "هزار" تازیانه زد و دست از او برنداشت تا آن كه شهادت دادند او از اهل سنت است!(2)

او هم چنین از نظر اقتصادى به قدرى بر شیعیان سخت گرفت كه مى‏ گویند: در آن زمان گروهى از بانوان علوى در مدینه حتى یک دست لباس درست نداشتند كه در آن نماز بگزارند و فقط یک پیراهن مندرس بر ایشان مانده بود كه به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مى‏ كردند و نیز با چرخ ریسى روزگار مى‏ گذراندند، و پیوسته در چنین سختى و تنگ دستى بودند تا متوكل به هلاكت رسید.(3)

او به شعراى مزدور و خود فروخته ‏اى هم چون "مروان بن ابى الجنوب" مبالغ هنگفتى صله مى‏ داد تا درباره مشروعیت حكومت بنى عباس و هجو بنى هاشم شعر بسرایند.(4) و زمانى كه به ایجاد ارتشى نوین موسوم به "شاكریه" دست زد، افرادى را از مناطقى كه در بینش ضد علوى مشهور بودند، به ویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز و عنبا استخدام كرد.(5)

او شیعیان را از دستگاه دولت اخراج مى‏ كرد و موقعیت آنان را در اذهان عمومى خدشه دار مى‏ ساخت. به عنوان نمونه، مى‏ توان از بركنارى "اسحاق بن ابراهیم" یاد كرد كه متوكل او را به جرم شیعه بودن از حكم رانى "سامرا" و "سیروان" در استان "جبل" بركنار كرد. افراد دیگرى نیز به همین علت موقعیت هاى خود را از دست دادند.(6)

متوكل با اِعمال این شیوه‏ ها، از بروز هر گونه حركتى از ناحیه شیعیان بر ضد رژیم خود جلوگیرى كرد، لكن موفق نشد فعالیت هاى پنهانى آنان را خاتمه بخشد. گزارش هاى تاریخى، حاكى از آن است كه امام هادى علیه السلام ارتباط هاى خود را با پیروانش در نهان ادامه مى ‏داد.


عیاشی‌های بی‌سابقه

در كنار این فشارها و محدودیت هاى جان كاه نسبت به شیعیان، متوكل در تاراج بیت المال و بناى كاخ هاى با شكوه و راه اندازى تشریفات پرخرج بیداد مى‏ كرد. او كاخ هاى متعددى بنا كرد و اموال هنگفتى هزینه آن ها نمود. از جمله، كاخ هایى به نام هاى: شاه، عروس، شبداز، بدیع، غریب، جعفرى، ملیح، غرو، مختار، حیر و ... براى خوش گذرانى بنا كرده بود كه هر كدام هزاران میلیون درهم خرج برداشته و مورخان به تفصیل از آن ها یاد كرده‏ اند.(7)

"سیوطى" مى‏ نویسد: او چهار هزار كنیز در كاخ خود داشت كه از همه آن ها كام جسته بود!(8)

"مسعودى"، مورخ نام دار، مى‏ گوید: در هیچ زمان و هیچ عصرى مانند دوران حكومت متوكل، پول خرج نمى‏ شد!(9)

به عنوان مثال متوكل تصمیم گرفت پسرش "عبدالله معتزّ" را ختنه كند و براى این منظور تشریفات بسیار پر خرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان به تفصیل نوشته ‏اند.(10) در حالی که، طبق نقل "ابوبكر خوارزمى"، نویسنده بزرگ عصر آل بویه، در همان زمان از اولاد فاطمه علیها السلام که گرامى داشتن و دوستى نسبت به ایشان واجب است، یک وعده خوراک و یک جرعه آب را دریغ مى‏ داشتند و از فقر، مُشرِف به هلاک بودند.(11)

این ها گوشه هایى از خوش گذرانی ها و ولخرجی هاى متوكل از محل بیت المال بود، و گرنه شرح بزم ها و عیاشی هاى او در این بحث فشرده نمى ‏گنجد.

یزیدِ زمانه

متوکل ملعون که مى‏ ترسید آرام گاه سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام پایگاهى بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهید بزرگ وار الهام بخش حركت و قیام مردم در برابر ستم هاى دربار خلافت شود، در سال 236 قمرى دستور داد قبر شریف امام حسین علیه السلام و بناهاى اطراف آن ویران و زمین پیرامون آن كِشت شود و نیز در اطراف آن پاسگاه هایى بر قرار ساخت تا از زیارت آن حضرت جلوگیرى كند. اما گویا هیچ یک از مسلمانان حاضر به تخریب قبر امام حسین علیه السلام نبوده است، زیرا او این كار را توسط شخصى بنام "دیزج" انجام داد كه یهودى الاصل بود. اما شیعیان و دوست داران سرور شهیدان در هیچ شرایطى از زیارت آن تربت پاک باز نایستادند و زایران، انواع صدمه ‏ها و شكنجه‏ ها را تحمل مى‏ كردند و باز به زیارت مى‏ رفتند. (12)


مردم‌آزار پلید

متوكل انسانی مریض بود (سادیک) بود. او از آزار مردم دل خوش می ‌داشت. معروف است كه این خلیفه در محافل مستی و شادی خود ناگهان خوش می‌كرد كه عقرب و رطیل به جان هم نشینان خود بیندازد و حتی هوس می‌كرد شیر یا ببر گرسنه ‌ای را از باغ وحش او به بارگاهش راه بدهند تا از تماشای هراس و وحشت مردم در برابر این جانور درنده عطش مردم آزاری او فرو بنشیند.


یک انحراف جنسی

جعفر متوكل كه مردی زن‌ باز و زن صفت بود عارضه‌ منحرف دیگری هم داشت اما قلم شریف‌تر از ذكر آن پلیدی ها و انحراف‌ها است. فقط با آن چه شاعر شهیر و دلیر عصر او دعبل بن علی خزایی سروده قناعت می‌كند که به روایت ابوالفرج اصفهانی در اغانی (ج18، ص95) سخنی در هجو متوكل دارد:

«و لست بقایل قذعا و لكن لامر ما تعبدك العبید...»

دعبل خزاعی راز نفوذ شدید ترک ها را در حكومت متوكل این بیماری قبیح می‌داند كه خلیفه را به طاعت از غلامان ترک وا داشته بود و به قول دعبل «بندگان ترک» خلیفه را به بندگی خود آورده بودند. دعبل خزاعی در این شعر می‌گوید: من ناسزاگو نیستم. ولی برای یک (مطلب ناگفتنی) بندگان ترک، تو را به بندگی كشیدند...

محمد بن جعفر (منتصر) كه ولیعهد متوكل بود در ماه شوال سال 247 به دست همین ترک ها (وصیف) و (بغا) نیمه شب وی را با وزیرش فتح بن خاقان به قتل رسانید. البته میان متوکل و منتصر در عین این كه پدر و پسر و خلیفه و ولیعهد بودند روی مسایل سیاسی رابطه‌ روشنی نبود. حتی متوكل تصمیم گرفته بود منتصر را از ولایت عهد بردارد و پسر دیگرش (محمد معتز) را نصب كند ولی باید دانست اساس كدورت و انزجار و نفرت این پسر از پدرش فساد اخلاقی و انحراف ننگین جنسی او بود.

به سوی دوزخ

متوكل ندیمى داشت به نام "عباده مخنّث". در یكى از روزها كه عباده طبق معمول مسخرگى مى‏ كرد، منتصر فرزند متوکل در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید كرد. عباده از ترس ساكت شد. متوكل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان كرد. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیرالمومنین! آن كسى كه این شخص اداى او را در مى‏ آورد و مردم مى‏ خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مى‏ شود. اگر خود مى‏ خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند.

متوكل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد كه هم صدا این شعر را بخوانند:

«غار الفتى لابن عمّه رأس الفتى فى حِرِ امّه ؛ این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد. سر این جوان در... مادرش باد! »(13)

به دنبال این قضیه بود كه منتصر با نقشه قبلى با هم كارى تركان، پدر را به قتل رساند.(14)



منابع:

1) سیوطى، تاریخ الخلفا الطبعة الثالثة،بغداد،مكتبة المثنى،ص 348 ؛ مامقانى،تنقیح المقال،تهران،انتشارات جهان،ج 3،ص 570.
2) خطیب بغدادى،تاریخ بغداد،بیروت،دارالكتاب العربى،ج 13،ص 289.
3) عباس قمى،تتمة المنتهى،تهران،كتاب فروشى مركزى، 1333 ه'. ش،238 و 239؛ ابوالفرج الاصفهانى،مقاتل الطالبین،الطبعة الثانیة،نجف،منشورات المكتبة الحیدریة،1385 ه'. ق، ص 396.
4) باقر شریف القرشى، حیاة الامام الهادى، الطبعة الاُولى‏، بیروت، دارالأضوا، 1408 ه'. ق، ص .292
5) جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سید محمد تقى آیت اللهى، چاپ اول، تهران، مۆسسه امیر كبیر، 1367 ه.ش، ص 82.
6) همان، ص 84.
7) باقر شریف القرشى، حیاة الامام الهادى، الطبعة الأولى، بیروت، دارالأضوا، ص‏309 – 315.
8) سیوطى، تاریخ الخلفá الطبعة الثالثة، بغداد، مكبتة المثنى، 1383 ه'.ق، ص‏350.
9) مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج‏4، ص‏40.
10) القرشى، باقر حیاة الامام الهادى، الطبعة الأولى، بیروت، دارالأضوا، ص 417 ؛ صلاح الدین منجد، بین الخلفأ و الخلعá الطبعة الثالثة، بیروت، دارالكتاب الحدیث، 1980 م، ص‏33 - 35 ؛ مراسم پرتجمل ختنه كنان معتزّ را "قلقشندى" نیز با اندكى تفاوت در كتاب "مآثر الأنافة فى معالم الخلافة"، مطبعة حكومة الكویت، چاپ دوم، ج‏3، ص‏367 آورده است.
11) خوارزمى، رسائل، مصر، المطبعة العثمانى، 1312 ه'.ق، ص 76 - 83 ؛ ف على اصغر قیهى، آل بویه، انتشارات صبا، 1365 ه'.ش، ص 453.
12) ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، الطبعة الثانیة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1385 ه'. ق، ص 395 ؛ مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج 4، ص 51 ؛ سیوطى، تاریخ الخلفá الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثنى، ص 347 ؛ ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 55.
13) ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج‏7، ص‏5 - 6 ؛ امام هادى علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوین، 1368 ه'.ش، ص‏63.
14) مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج‏4، ص‏38 ؛ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه'.ش، ص 238.

منبع سایت: تبیان