در روز بیستم رمضان سال 8 هجری سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شهر مکه را فتح کردند. در این فتح تعداد مسلمانان 10 یا 12 هزار نفر و تعداد شهدا 2 نفر بودند. علت شهادت آن دو این بود که همراه لشکر نبودند و از آخر مکه وارد شده بودند. به این دلیل مورد هجوم قرار گرفتند و شهید شدند.(1)
در این روز امیرالمومنین علیه السلام به امر مبارک خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم برای شکستن بت هایی که در کعبه بود، پای مبارک خود را بر کتف شریف اشرف مخلوقات نهاد و تمامی بت های داخل کعبه را سرنگون کرد. واقعه از آن جا آغاز شد که قریش مکه بر خلاف یکی از موارد پیمان صلح حدیبیه، شبانه به قبیله خزاعه که هم پیمان مسلمانان شده بودند، حمله کردند و عده ای را با وضع رقت باری در بستر خواب کشته شدند و عده ای را اسیر کردند. هنگامی که این گزارش به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید، ایشان سخت ناراحت شدند. ابوسفیان که متوجه شده بود که این گستاخی بی کیفر نخواهد ماند، خود را به مدینه رساند تا شاید پیمان را تجدید کند، ولی نتیجه ای نگرفت. سر انجام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان سال هشتم هجرت به همراه 10 هزار نفر از مسلمانان روانه مکه شدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن چنان با کمال مهارت سپاه اسلام را تا مر الظهران (منطقه ای در نزدیکی مکه) آورد که تا آن هنگام قریش و مشرکان از حرکت سپاهیان اسلام با خبر نشده بودند. ابوسفیان که مورد احترام اهل مکه بود و آن ها بدون نظر او تصمیمی نمی گرفتند، چنان مرعوب شد که پس از دیدارش از اردوگاه سپاه اسلام به مکه بازگشت و به مردم گفت: سپاه اسلام به طور کامل مجهز است و به زودی شهر مکه را محاصره خواهد کرد. بزرگ آن ها حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قول داده که هر کس به مسجد الحرام و دور کعبه بیاید و اسلحه اش را به زمین گذارد در امان است. این پیام ابوسفیان روح مقاومت را از مردم مکه سلب کرد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم سپاهیان خود را تقسیم کرد تا تمامی دروازه های شهر را به طور کامل محاصره کنند. به این ترتیب لشکر اسلام به آرامی وارد شهر شد.
بعضی از فرماندهان در نظر داشتند به کشت و کشتار بپردازند به این دلیل می گفتند: الیوم یوم الملحمة: امروز روز کشتار و نبرد است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فورا حضرت علی علیه السلام را فرستاد به آن ها بگوید که فریاد کنند: امروز روز رحمت است: الیوم یوم المرحمة. به این صورت شهر به طور کامل به دست مسلمانان فتح شد. فقط در گوشه هایی از شهر زد و خوردهای جزیی در گرفت. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به مسجد الحرام وارد شدند و هفت بار دور خانه طواف کردند و سپس خطاب به مردم مضطرب مکه که در مسجد الحرام اجتماع کرده و نگران سرنوشت خود بودند، سخنانی بیان کردند که نشان دهنده سیمای واقعی اسلام و رعفت و عطوفت اسلامی است: چه گمان می برید و چه می گویید؟ سهیل بن عمرو گفت: گمان نیک می بریم و گفتار نیک می گوییم، برادری جوان مرد و عموزاده ای بزرگ وار که هم اکنون پیروز شده ای. رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پس هم اکنون به شما همان می گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: امروز بر شما ملامتی نیست. از این رو مشرکان و جوانان قریش همگی به اسلام گرویدند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دو هفته در مکه ماندند و افرادی را به اطراف فرستادند تا بت ها را نابود سازند و سپس به جانب مدینه منوره بازگشتند.(3)
البته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از دادن امان به همه با این شرح که: ابوسفیان و خانه اش در امانند و هر کس داخل خانه او رفت در امان است. همچنین فرمودند: همه در امانند به جز هبار بن اسود و بعضی معاویه را نیز ذکر کردند.(4) به نقل دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام فرماندهان را احضار کرد و فرمود: تمام کوشش من این است که فتح مکه بدون خون ریزی صورت گیرد از این نظر از کشتن افراد غیر مزاحم باید خودداری نمود، ولی باید 10 نفر به نام های عکرمة بن ابی جهل، هبار بن الاسود، عبدالله بن ابی سرح، مقیس صبابه لیثی، حویرث بن نفیل، عبدالله هلال و چهار زن که هر کدام از این 10 نفر مرتکب قتل و جنایت شده و یا آتش افروز جنگ های گذشته بودند، هر کجا دست گیر شوند بلافاصله به کیفر اعمالشات رسیده و اعدام گردند.(5) البته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعدا با شفاعت افراد مختلف در مورد این افراد از خون تمامی آن ها گذشت. شفاعت عبدالله بن سعد ابی سرح به این علت بود که نخست اسلام آورده و بعدا از آیین اسلام بیرون رفته بود که با شفاعت عثمان از مرگ نجات یافت!
عکرمة ابی جهل آتش افروز جنگ های پس از بدر که دستش به خون بسیاری از مسلمانان آلوده بود به یمن فرار کرد ولی با شفاعت همسر خود نجات پیدا کرد. صفوان بن امیه علاوه بر جنایات گران بار و زیاد خود، مسلمانی را به انتقام خون پدرش امیه که در جنگ بدر کشته شده بود در روز روشن مکه در برابر دیدگان مردم به دار آویخت، وی از ترس مجازات تصمیم گرفت که از طریق دریا از حجاز خارج شود. مخصوصا که اطلاع یافته بود که او نیز جز همان لیست 10 نفر است. عمیر بن وهب از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست نمود که از تقصیر او درگذرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت او را پذیرفت و عمامه خود را که با آن وارد مکه شده بود به عنوان نشانه امان به وی داد و او با نشانه وارد جده شد، صفوان را همراه خود به مکه آورد.و اما علت برخود شدید با هبار بن الاسود و فرمان قتل او از جانب پیغمبر به این دلیل بود که، در یکی از جنگ ها، مسلمین از کفار قریش عده ای اسیر گرفتند که داخل اسرا داماد بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (شوهر زینب دخترشان) بود. حضرت فرمودند: هر کس فدیه بفرستد اسیر او را آزاد می کنیم، بین آن چه از مکه به عنوان فدیه فرستاده بودند گردن بند حضرت خدیجه سلام الله علیها به چشم می خورد که به دخترش زینب داده بود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن گردن بند را دیدند به یاد جناب خدیجه سلام الله علیه افتادند و گریستند. آن گاه از مسلمین خواستند آن فدیه را که یادگار خدیجه سلام الله علیه است به آن حضرت ببخشند و آنان قبول کردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند، در مقابل این کار هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام را پذیرفته اند، آزاد باشند که به مدینه بیایند.
قرار بر این شد که امیرالمومنین علیه السلام بروند و هودج فواطم ( 3 فاطمه) را بیاورند. آن حضرت به تنهایی رفتند و زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر زنان هاشمی را آوردند، همین که مقداری از مکه بیرون آمدند، ابوسفیان لعنه الله علیه به قریشیان گفت: پسر عمویش محمد صلی الله علیه و آله و سلم جوان های شما را گمراه کرده است و آنان مسلمان شدند. حال این جوان (حضرت علی علیه السلام) در روز روشن آمده و بستگانش را می برد، جلوی او را بگیرید. آن ها آمدند تا مانع حضرت شوند. امیرالمومنین علیه السلام دفاع فرمودند. در این درگیری بعضی زخمی و بعضی به جهنم واصل شدند، در این بین هبار بن الاسود به هودج زنان هاشمی حمله کرد و نیزه ای حواله هودج زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمود. امیرالمومنین علیه السلام حمله ای به هبار کردند و او را فراری دادند. زینب در این حمله ترسید و چون شش ماهه حامله بود، هنگامی که وارد مدینه شد، بعد از مدتی بچه سقط شد و از دنیا رحلت کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خون هبار بن الاسود مباح است. هر کس هر جا او را دید بکشد. ابن ابی الحدید به استادش می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر ترساندن زینب و سقط جنین او، ریختن خون هبار را جایز دانست. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در واقعه حمله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها زنده بود آیا ریختن خون آن کس را که دخترش را ترسانید و نوزاد 6 ماهه ( حضرت محسن) را سقط نمود و آن حضرت به شدت مجروح و در اثر آن به شهادت رسید جایز نمی دانست؟! (6)
-----------------------------
منابع:
1-مسار الشیعه،ص9. العدد القویه،ص218. مصباح کفعمی،ج2،ص599. بحار الانوار،ج20،ص111 و ج21،ص143 و ج97،ص68. سیره ابن هاشم،ج4،ص80. تقویم المحسنین،ص12.
2-توضیح المقاصد،ص23. مصباح کفعمی،ج2،ص599. بحار الانوار،ج97،ص384. فیض العلام،ص42.
3-کامل ابن اثیر،ج2،ص239. بحار الانوار،ج21،ص121.
4-احقاق الحق،ص265. التعجب،ص106. نهج الحق و کشف الصدق،ص310.
5-فروغ ابدیت،ج2،ص724. سیره ابن هشام،ج2،ص409.
6-بیت الاحزان،ص153. شرح ابن ابی الحدید،ج14،ص193.