اول ماه مبارک رمضان مصادف با ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام) و مرگ مروان لعنه الله علیه و جنگ تبوک و وفات حضرت نفیسه (سلام الله علیها)
در شب اول ماه مبارک رمضان غسل و زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده است.(1)
ولایت عهدی امام رضا علیه السلام
در 7 رجب سال 200 هجری مامون عباسی نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشت و آن بزرگوار را برای ولایت عهدی خویش به مرو فرا خواند(2). در روز اول ماه رمضان سال 201 هجری مردم با حضرت رضا علیه السلام به ولایت عهدی بیعت کردند(3). بعضی ششم این ماه را نقل کرده اند.
مرگ مروان لعنه الله علیه
در این روز و در سال 65 هجری مروان ابن حکم در 81 سالگی در دمشق به درکات جحیم شتافت و مدت خلافت او 9 ماه بود(4). مروان پسر حکم بن ابی العاص بود و به وزغ بن وزغ ملقب گردیده بود. او و پدرش مورد لعن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واقع شدند حتی عایشه به مروان گفت شهادت می دهم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پدرت را لعن کرد در حالی که تو در صلب او بودی. مروان در عداوت با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام خصوصا امیرالمومنین علیه السلام از زمان عثمان تا آخر ایام خود بسیار کوشید. بعد از آن که عثمان او و پدرش حکم را از طائف بر خلاف امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه باز گردانید، خمس افریقا را به مروان داد و فدک را هم به او واگذار کرد و او را وزیر و کاتب خود قرار داد. او در ایام خلافت عثمان فتنه ها به پا کرد. در جنگ جمل تیری زد و طلحه را کشت و بعد از فتح هنگامی که اسیر شد حسنین علیهم السلام را شفیع قرار داد و امیرالمومنین علیه السلام او را رها کرد. به حضرت عرض کردند: از او بیعت بگیر. فرمود: همانا دست او دست یهودی است، چه این که یهود به مکر و حیله معروفند. بعد از آن که مروان به معاویه پیوست، هر گاه حکومت شهری به او داده می شد، در ترویج سب امیرالمومنین علیه السلام بسیار تلاش می کرد . او در مدینه هر جمعه بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالا می رفت و در حضور مهاجرین و انصار امیرالمومنین علیه السلام را سب می کرد. مروان بعد از هلاک شدن یزید به جای وی نشست و همسر او را به عقد خود درآورد و 9 ماه خلافت کرد. همسر یزید زهری در غذای او ریخت که لال شد و آخرالامر متکا بر دهان او گذاشت و با کنیزان روی او نشستند، تا این که در اول ماه رمضان به درک واصل شد(5).
جنگ تبوک
در اول ماه رمضان سال 9 هجری جنگ تبوک به وقوع پیوست(6). این جنگ را فاضحه نیز می گویند. زیرا منافقین مدینه و کسانی که قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در عقبه داشتند رسوا و مفتصح شدند. به لشکری که در این جنگ شرکت کردند جیش العصرة می گویند، زیرا در سختی و زحمت فراوان با این که ایام جمع آوری محصول بود به جنگ رفتند. لشکر 30 هزار نفری در ماه رجب حرکت کردند که فقط هزار نفر آن ها سواره بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کفش فراوان همراه خود بیاورید و در مسیر هر دو نفر به یک خرما رفع گرسنگی می کردند و آب هم کم یاب بود. در این جنگ عده ای از زن ها هم همراه حضرت حرکت کردند. از سویی دیگر 82 نفر از منافقان مدینه با عذر تراشی به جنگ نرفتند و در مدینه ماندند تا در غیاب آن حضرت خانه ایشان را غارت کنند و خانواده ایشان را از مدینه بیرون نمایند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را به جای خود در مدینه خلیفه قرار داد و منافقین کلماتی گفتند که خاطر آن حضرت را آزردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت فرمود: (اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی) در بازگشت از تبوک چهل نفر از منافقین که همراه حضرت بودند، تصمیم گرفتند وقتی شتر حضرت بالای گردنه می رسد، کدوها را پر از ریگ نمایند و به زیر دست و پای شتر حضرت رها کنند تا شتر رم کند و پیامبر از شتر بیافتد و به قتل برسد. هنگام اجرای توطئه شتر حضرت قدم از قدم بر نداشت و فکر منافقین شکست خورد و خداوند وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را حفظ کرد(7). از سوی دیگر منافقینی که در مدینه مانده بودند قصد جان امیرالمومنین علیه السلام را نمودند، حفره ای طولانی در مسیر راه مدینه حفر کردند، روی آن را با حصیر پوشاندند تا هنگامی که امیرالمومنین علیه السلام به استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آید، در راه برگشت میان آن حفره بیافتد و آنان سرش بریزند و او را به قتل برسانند. ولی هنگام مراجعت اسب آن حضرت از روی حصیر و گودال عبور نکرد و بار دیگر حیله منافقین باطل گردید(8). در تبوک جنگی صورت نگرفت و آن حضرت با لشکر به مدینه بازگشتند(9). وقوع این جنگ در ماه رجب هم نقل شده است(10).
وفات حضرت نفیسه علیها سلام
در این روز و در سال 208 هجری زاهده عابده حضرت نفیسه خاتون علیها سلام دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام در مصر وفات کردند(11). شوهر آن حضرت اسحاق مؤتمن پسر حضرت صادق علیه السلام بوده و از طرف مادر منتسب به آقا قمر بنی هاشم است(12). حضرت نفیسه علیها سلام برای خود قبری کنده بود و پیوسته در آن قبر نماز می خواند و ختم قرآن می نمود. آن حضرت در اول ماه رجب بیمار شد و نامه ای به شوهرش که در مدینه بود، نوشت و او را از احوال خود با خبر کرد. در شب اول ماه رمضان بیماری شدت پیدا کرد و فردای آن روز در حالتی که روزه بود طبیب آوردند و او امر به افطار کرد. آن حضرت فرمود: (واعجبا سی سال است از خداوند مسالت دارم با حالت روزه از دنیا بروم و اکنون که روزه هستم افطار کنم؟) پس خواندن سوره انعام را شروع کرد و چون به آیه مبارکه(لهم دار السلام عند ربهم) رسید، وفات کرد. شوهر آن حضرت زمانی رسید که ایشان وفات کرده بود. او می خواست آن حضرت را به مدینه ببرد و در بقیع نزد اجداد طاهرینش دفن کند، ولی مردم مصر با التماس و درخواست او را نگه داشتند. اسحاق مؤتمن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دید که فرمودند: (با اهل مصر در این ماجرا مخالفت نکنی، که به خاطر نفیسه خداوند رحمت برکاتش را نازل می کند). جناب اسحاق بدن آن حضرت را در محل فعلی دفن کردند و معروف است که دعا کنار قبر آن حضرت مستجاب است(13).
-------------------------------------------------
منبع:
(1)مسار الشیعه،ص4و5
(2)قلائد النحور،ج رجب،ص63.
(3)فیض العلام،ص24. بحار الانوار،ج49،ص11و221و 303
(4)تتمه المنتهی،ص83. بحار الانوار،ج45،ص385.
(5)شفاء الصدور،ج1،ص323. تتمه المنتهی،ص84و78.
(6)وقایع الشهور،ص158.
(7)منتخب التواریخ،ص61. منتهی الامال،ج(1)،ص91تا93
(8)منتخب التواریخ،ص60.
(9)منتهی الامال،ج1،ص91.
(10)بحار الانوار،ج21،ص245. الموسوعه الکبری فی غزوات النبی الاعظم علیهم السلام،ج5،ص334و335
(11)زندگانی سیده نفیسه علیها سلام،ص43تا45.
(12)وقایع الشهور،ص187.
(13)تتمه المنتهی،ص289. منتخب التواریخ،ص195و196.