امام علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام مشهور به «سجاد»، چهارمین امام شیعیان، بنا به قولی مشهور، در پنجم شعبان سال 38 هجری قمری متولد شد و در 12 محرم سال 95 هجری قمری به دست ولید بن عبدالملك به شهادت رسید.
امام زین العابدین علیه السلام زمانی دیده به جهان گشود كه زمام امور در دست جد بزرگ وارش امام علی بن ابی طالب علیه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوی و حكومت چند ماهه امام حسن علیه السلام را درك كرد.
امام سجاد علیه السلام در عاشورای سال 61 هجری قمری حضور داشت و در آن واقعه به صورتی معجزه آسا نجات یافت و پس از شهادت پدرش امام حسین علیه السلام مسولیت زمام داری شیعیان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزی كه به شهادت رسید با زمام دارانی چون یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و ولید بن عبدالملك، معاصر بود.
توجّه عمیق به بی نوایان
امام سجّاد (علیه السلام) به تامین معاش زندگی افراد بی بضاعت و مستمند، توجّه عمیق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر این كه با نظم خاصّی از صد خانواده فقیر مدینه به طور مستمرّ سرپرستی می كرد، به بی نوایان دیگر نیز توجّه داشت، او نان و آذوقه را در انبان می كرد و خودش آن را بر دوش می گرفت و به صورت ناشناس و محرمانه برای آن ها می برد، نیازمندان هرگاه او را می دیدند به هم دیگر می گفتند صاحب الجَراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگ وار وقتی كه فقیر را می دید نه تنها با نظر خشمگین یا تحقیرآمیز به او نگاه نمی كرد، بلكه با شادمانی می گفت: «آفرین به كسی كه توشه مرا به سوی آخرت حمل می كند.» (علاّمه سروی ، مناقب آل ابیطالب ، ج4، ص153 و 154)
یكی از شخصیت های عصر آن حضرت به نام زُهْری می گوید: در یك شب سرد و تاریك زمستانی امام سجّاد (علیه السلام) را دیدم؛ بار آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبور می كرد، پرسیدم: این بار چیست؟ فرمود: قصد سفر دارم، این توشه راه سفر است كه آماده كرده ام تا به محلّه حُرَیز ببرم.
غلامِ خود را به آن حضرت معرّفی نمودم و عرض كردم: «شما زحمت نكشید، غلام من بار شما را حمل می كند.» فرمود: نه. عرض كردم: پس اجازه بدهید خودم آن را حمل كنم، فرمود: «من زحمتی را كه موجب نجات من در سفر خواهد شد، و پیمودن راه سفر مرا نیكو كند، از خود دور نمی كنم.»
پس از چند روزی او را در مدینه دیدم، پرسیدم شما فرمودید به مسافرت می روم، پس چرا مسافرت نكردی؟ فرمود: ای زُهْری، منظورم از مسافرت، آن سفری كه تو گمان كردی نبود، بلكه منظورم سفر مرگ بود كه خود را برای آن آماده می ساختم، آن گاه فرمود: «همانا آمادگی برای سفر مرگ، اجتناب از كارهای حرام، و بخشش عطایای نیك به مردم است.» (علاّمه سروی ، مناقب آل ابی طالب ، ج4، ص153)
خشنودی به رضای الهی
امام باقر (علیه السلام) نقل كرد، پدرم امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: دچار بیماری سختی شدم، پدرم به من فرمود: چه میل داری؟ گفتم: میل دارم به گونه ای باشم كه در برابر تدبیر و خواست خدا، خواسته دیگری نداشته باشم. پدرم فرمود: احسن و آفرین كه به ابراهیم خلیل(علیه السلام) شباهت یافته ای.» در آن هنگام كه دشمنان می خواستند او را به درون آتش شعله ور بیفكنند، جبرییل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتی داری؟ ابراهیم (علیه السلام) گفت: در برابر مقدّرات پروردگارم چیز دیگری درخواست نمی كنم، بلكه خدا مرا كفایت می كند، و او پشتیبان خوبی است.» (محدّث قمی، انوار البهیّه، ص 166)
نقش امام در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا كه شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفایش از منظر عمومى، آثار ویران گرى براى حكومت بنى امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سۆال برده بود و نیز براى این كه این تراژدى غم بار به دست فراموشى سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازى آنان اهداف شهیدان كربلا را دنبال مى كرد. حادثه كربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدرى دل خراش بود كه شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نكردند.
هر وقت امام مى خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب مى افتاد، اشك از چشمانش سرازیر مى شد. هنگامى كه سبب گریه آن حضرت را مى پرسیدند مى فرمود: «چگونه گریه نكنم، در حالى كه یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولى به روى پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخن رانى و خطبه هاى آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینك بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشكوه و جاودانه است.
راز شهادت امام سجّاد چهارم
موضع گیری های قاطع و پر صلابت امام سجّاد (علیه السلام) در برابر هشامبن عبدالملك (دهمین خلیفه اموی) و عظمت روز افزون امام (علیه السلام) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجّاد (علیه السلام) كمر بست، برادر او ولید بن عبدالملك، به دستور او، آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساندند.
آن بزرگ وار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت های اموی و مروانی، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات سودی نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیّت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامی كه پدرم امام حسین (علیه السلام) وفات كرد، ساعتی قبل مرا به سینه اش چسبانید و فرمود:
« ای پسر جانم! بپرهیز از ستم كردن بر كسی كه یاوری برای انتقام تو، جز خدا ندارد.»
نیز به پسرش امام باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیّت می كنم كه پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیّت كرد: ای پسر جان! در راه حقّ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج آور باشد.» (محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج2، ص331، و 91)
به این ترتیب آن امام هُمام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت های گوناگون، در 75 سالگی به لقاءاللّه پیوست، و با خون سرخ خود پای نهضت خونین پدرش را امضا كرد.
منابع:
کتاب: امام سجاد علیه السلام از كربلا تا شهادت ـ سید عباس رفیعىپور
کتاب: امام سجاد(علیه السلام) سرچشمه كمالات انسانی ـ محمد محمّدی اشتهاردی
سایت دانشگاه علوم پزشکی تهران
منبع: تبیان