مكّه همچنان پذيراي ميهمان عزيز خويش است و ميهمان بزرگ در بيم و انديشة رسالتي كه برگردن دارد؛ از سويي بايد كه اعمال حج را مو به مو به انجام رساند و مسلمانان را با مناسك حج آشنا كند و از سويي ديگر، به بزرگ ترين و حسّاسترين تكليف خود در اين سفر جامة عمل بپوشاند.
چه چيز رسول خدا صليالله عليه و آله را اين چنين انديش ناك كرده است؟ مگر از چه چيزي بيم دارد كه اين چنين از فرجام پيروان خود احساس خطر ميكند؟ نيك بنگريم و در لابهلاي خيل همراهان او بگرديم تا دريابيم كه كدام انديشه پيامبر صليالله عليه و آله را ميآزارد؟
ميدانيم كه حضرتش به هنگام خروج از مدينه به قصد مكّه بيش از شصت قرباني به همراه داشت و كساني نيز در قافله بودند كه با خود قرباني به مكّه آورده بودند. به فرمان پيامبر صليالله عليه و آله، اين گروه بايد بعد از انجام اعمال خود در مكّه، تا سر بريدن قرباني در مِنا به حال احرام باقي ميماندند؛ اما تكليف آنان كه با خود قرباني نياورده بودند نيز روشن بود. آنان ميبايست بعد از سعي صفا و مروه از احرام خارج ميشدند و براي عزيمت به عرفات دوباره احرام ميبستند. اين وظيفه و تكليف شرعي آنان بود كه پيامبر صليالله عليه و آله به آنان ابلاغ فرموده بودند.
دريغا... كه بودند كج انديشاني كه عليرغم تاكيد پيامبرشان، جاهلانه راه خود رفتند و در احرام ماندند! آنان لب به اعتراض گشودند: «روا نيست پيامبرمان در احرام باشد و ما به كارهايي مشغول شويم كه با خروج از احرام بر ما حلال شده است؟»1 گويي بيش از پيامبر خدا، از دين و تكليف خبر داشتند!
به راستي، اين كج انديشان چگونه در برابر تكاليف مهمّ الهي سر تسليم فرود خواهند آورد؟
--------------------------------------------------------------------------------
1. مدارك علماي شيعه: بحارالانوار/21/ص391، اصول كافي و برخي مدارك مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/1/ص50 و سنن ابي داود در حاشية شرح زرقاني بر مؤطاي مالك