خزاز قمی (از علمای بزرگ شیعه در قرن چهارم)- در کتاب كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر صفحه 226 تا 229 و همچنین علامه بزرگ محمدباقر مجلسی رحمهالله در مجموعه شریف بحارالانوار (جلد: 44 صفحه 139) حدیثی از امام حسن مجتبی علیهالسلام نقل نمودهاند که برای صاحبان خرد و کسانی که گوشی برای شنیدن دارند کافی است تا بدان هدایت شوند و از گزند افعی دنیا خلاص شوند و بیدار شوند و ببینند چگونه اژدهای نفس با افیون خاموش غفلت، مردمان آرمیده در خواب را بهآرامی بلعیده و با خود به پرتگاه هلاکت میبرد؛ و اما متن روایت چنین است:
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ الْهَيْثَمِ بْنِ إِسْحَاقَ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي إِسْحَاقُ بْنُ الْبُهْلُولِ بْنِ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنِي طَلْحَةُ بْنُ زَيْدٍ الرَّقِّيُّ عَنِ الزُّبَيْرِ بْنِ عَطَا عَنْ عُمَيْرِ بْنِ هَانِي العيسي [الْعَبْسِيِ]
عَنْ جُنَادَةَ بْنِ أَبِي أميد [أُمَيَّةَ] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهماالسلام) فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ يُقْذَفُ عَلَيْهِ الدَّمُ وَ يَخْرُجُ كَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذِي أَسْقَاهُ مُعَاوِيَةُ
جناده گفت: به ملاقات حسن بن علی (علیهماالسلام) در آن بیماریاش رفتم که وفات نمود و در مقابلش تشتی بود که در آن خون ریخته شده بود و پارههای جگر ایشان براثر سمی که معاویه به ایشان خورانده بود (از دهان مبارکش) خارج میگشت.
فَقُلْتُ يَا مَوْلَايَ مَا لَكَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَكَ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَمْلِكُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ثُمَّ رُفِعَتِ الطَّسْتُ وَ بَكَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
پس من گفتم ای آقای من چرا خود را معالجه نمیکنید؟ و امام علیهالسلام فرمودند مرگ را با چه چیزی معالجه کنم؟ پس من عرض کردم: انالله و انا الیه راجعون.
سپس امام به من رو کرده و فرمودند: به خدا قسم رسول خدا (صلیالله علیه و آله) به ما خبر داد که
امر امامت را دوازده نفر مالک میشوند از نسل علی و فاطمه صلوات الله علیهما و همگی ایشان مقتول خواهند شد یا مسموم.سپس تشت را از مقابلش برداشت و گریست.
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عِظْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ
جناده میگوید: به امام علیهالسلام گفتم ای فرزند رسول خدا مرا موعظه کن. پس ایشان فرمودند: باشد (آری).
اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُكَ
(آن حضرت فرمودند): آماده شو برای مسافرتت! و بارو بنهات را قبل از اینکه ناگهان وقت رفتن برسد مهیا کن؛ و بدان که
تو در پی دنیا میگردی درحالیکه مرگ در طلب تو میگردد.
وَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِي لَمْ يَأْتِ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَا تَكْسِبُ مِنَ الْمَالِ شَيْئاً فَوْقَ قُوتِكَ إِلَّا كُنْتَ فِيهِ خَازِناً لِغَيْرِكَ.
و هم و غم روزی را که هنوز نیامده است (فردا) را بر روزی که در آن هستی (امروز) بار نکن؛ و
بدان که تو بیش از نیازت از مال دنیا برداشت نمیکنی مگر آنکه خازن دیگری هستی (برای دیگری جمع میکنی).
وَ اعْلَمْ أَنَّ فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ وَ فِي الشُّبُهَاتِ عِتَابٌ.
و بدان (نسبت به نحوه صرف مال) د
ر حلال آنچه جمع کردی باید حساب بدهی و در حرام آن عقاب میشوی و نسبت به مال شبهه (آنچه نمیدانی حلال است یا حرام) نیز عتاب خواهی شد.
فَأَنْزِلِ الدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ خُذْ مِنْهَا مَا يَكْفِيكَ فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ حَلَالًا كُنْتَ قَدْ زَهِدْتَ فِيهَا وَ إِنْ كَانَ حَرَاماً لَمْ يَكُنْ فِيهِ وِزْرٌ فَأَخَذْتَ كَمَا أَخَذْتَ مِنَ الْمَيْتَةِ وَ إِنْ كَانَ الْعِتَابُ فَإِنَّ الْعِتَابَ يَسِيرٌ.
پس دنیا را در حد یک لاشه مردار در نزد خود تنزل بده! بهاندازه کفایت (از گرسنگی نمردن) از آن بردار. پس اگر آنچه برداشتی حلال بود، زاهد بودهای؛ و اگر حرام هم بود بار سنگینی بر دوش تو نیست چراکه به جهت نمردن از گرسنگی برداشتهای و اگر عتابی برای آنهم باشد عتابی سبک است.
وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً.
برای دنیای خودت گونهای عمل کن که همواره در آن هستی (در جمعآوری دنیا عجله نکن گویا تا ابد فرصت داری) ولی
برای آخرت خود بهگونهای عمل کن که فردا خواهی مرد (عجله کن زیرا تا فردا بیشتر فرصت نداری).
وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
هرگاه اراده کردی در میان مردم عزیز باشی بی قوم و قبیله و مهابت داشته باشی بدون پست و مقام، پس خارج شو از ذلت معصيت خدا بهسوی عزت طاعت خدا.
وَ إِذَا نَازَعَتْكَ إِلَى صُحْبَةِ الرِّجَالِ حَاجَةٌ فَاصْحَبْ مَنْ إِذَا صَحِبْتَهُ زَانَكَ وَ إِذَا خَدَمْتَهُ صَانَكَ وَ إِذَا أَرَدْتَ مِنْهُ مَعُونَةً أَعَانَكَ وَ إِنْ قُلْتَ صَدَّقَ قَوْلَكَ وَ إِنْ صُلْتَ شَدَّ صَوْلَكَ وَ إِنْ مَدَدْتَ يَدَكَ بِفَضْلٍ مَدَّهَا وَ إِنْ بَدَتْ عَنْكَ ثُلْمَةٌ سَدَّهَا وَ إِنْ رَأَى مِنْكَ حَسَنَةً عَدَّهَا وَ إِنْ سَأَلْتَهُ أَعْطَاكَ وَ إِنْ سَكَتَّ عَنْهُ ابْتَدَأَكَ وَ إِنْ نَزَلَتْ إِحْدَى الْمُلِمَّاتِ بِهِ سَاءَكَ مَنْ لَا تَأْتِيكَ مِنْهُ الْبَوَائِقُ وَ لَا يَخْتَلِفُ عَلَيْكَ مِنْهُ الطَّرَائِقُ وَ لَا يَخْذُلُكَ عِنْدَ الْحَقَائِقِ وَ إِنْ تَنَازَعْتُمَا مُنْقَسِماً آثَرَكَ
و اگر (زندگی دنیا و حاجات آن) تو را به گرفتن رفيقى وادار نمود، باکسی رفاقت كن كه هنگام همراهي تو را زينت دهد (يعنى كردار و رفتارش در موقع همراهى با تو موجب آبروى تو گردد و مانند زينتى براى تو باشد) و هرگاه خدمت او كردى (آبروى) تو را حفظ كند و اگر از او كمك خواستى تو را كمك كند، هرگاه سخن گفتی، گفتارت را تصديق كند و هر زمانبر دشمن حمله كنى تو را تقويت كند و اگر دست كمك به سويش دراز كردى تو را مدد كند و اگر در كارت شكستى پيدا شود برطرف كند و هرگاه نيكى از تو بيند فراموش نكند، اگر دست مسألت به سويش دراز كنى از عطايش محرومت ننمايد و اگر به زبان نياورى او در عطا پیشدستی كند و هرگاه سختىها و بلاها به او رو آورد مبتلا شدنش تو را بدحال كند،
رفاقت كن باکسی كه از ناحيه او به تو گرفتارى و بلايى نرسد و بهواسطه او در روشهایت انحرافى پيدا نشود و اگر گاه تقسيم مال يا غير آن ميان شما نزاعى شد تو را بر خويش مقدّم دارد.
قَالَ ثُمَّ انْقَطَعَ نَفَسُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ حَتَّى خَشِيتُ عَلَيْهِ وَ دَخَلَ الْحُسَيْنُ ع وَ الْأَسْوَدُ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ فَانْكَبَّ عَلَيْهِ حَتَّى قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَعَدَ عِنْدَهُ فَتَسَارَّا جَمِيعاً فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ إِنَّا لِلَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ وَ قَدْ أَوْصَى إِلَى الْحُسَيْنِ ع وَ تُوُفِّيَ يَوْمَ الْخَمِيسِ فِي آخِرِ صَفَرٍ سَنَةَ خَمْسِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ لَهُ سَبْعٌ وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ دُفِنَ بِالْبَقِيعِ
جُناده به دنبال اين مطلب میگوید: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مباركش زرد شد بهطوریکه بر آن حضرت ترسناك شدم، (در اين هنگام) حضرت امام حسين علیهالسلام و اسود بن أبى الاسود (يكى از اصحاب رسول خدا صلی اللَّه عليه و آله) وارد شدند.
حضرت سیدالشهداء امام حسن را در برگرفت و سر مباركش و ميان دو ديدگانش را بوسيد و نزدش نشست، پس مقدارى آهسته با هم صحبت كردند، پس ابو الاسود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ امام حسن عليه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مى دهد.