به فرموده خاتم الانبیاء
به وادي خم طبق امر خدا
شد آماده منبر ولي از جهاز
خلايق به گِردش، نبي بر فراز
به ابلاغ امر خداي کريم
محمد در آن اجتماع عظيم
چنان غنچه اي لعل لب باز کرد
سخن را بدين گونه آغاز کرد
ستايش سزاوار ذات خداست
که يکتا و تنها و هستي نماست
خدايي که بر ملک هستي ملوک
بود دولت سبط و سير و سلوک
خدايي که هستي همه زان اوست
حيات و مماتش بر فرمان اوست
احاطه است او کران تا کران
که او چيره باشد به پيوندگان
بود رحمتش بر جهاني شمول
به خوان عطايش سعادت وصول
خدايي که در انتقام عذاب
به فرداي محشر بود بي شتاب
بود مؤمنين را به کف اختيار
به خلق جهان است پروردگار
ستايش به هر حال او را سزاست
که او آفريينده ي ماسِواست
پس او را بود اين نيايش زمن
سپاس فراوان ستايش زمن
هرآنچه که فرمان دهد آن کنم
اطاعت از او از دل و جان کنم
به خشنوديش برگ و بر مي دهم
که در خط تسليم سَر مي دهم
چنان شايقم من به فرمانبري
که ترسان از اويم در داوري
که او کبريايي است هستي نشان
زمکرش نماند کسي در امان
که عدلش شامل بيش و کم
که برکس از او ره ندارد ستم
(شعر کامل در فایل پیوست می باشد)