آغاز ماجرا این بود که در سال نهم هجری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا ابوبکر را به مکه فرستاد تا آیات اول سوره برائت را برای کفار بخواند. پس از حرکت ابوبکر از مدینه، جبرییل نازل شد و فرمود: ای رسول خدا این امر باید به دست شما یا به دست مردی که از شما ست انجام شود. و به روایت دیگر: باید علی علیه السلام از جانب تو تبلیغ کند. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیر مومنان علیه السلام را که به منزله جانش بود، فرا خواند و به او فرمود: شتاب کن و آیات سوره برائت را از ابوبکر بگیر و در مراسم حج بر مردمان قرائت کن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ناقه غضبا (شتر پیغمبر) را به امیر مومنان علیه السلام داد و ایشان همراه جابر بن عبدالله حرکت کرد.
روز دوم به ابوبکر رسید و آیات برائت را از او گرفت و اختیار آمدن با برگشتن را به خود او واگذار کرد. ابوبکر به مدینه برگشت و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: مرا برای کاری لایق دانستی که دیگران مشتاق آن بودند. ولی اندکی که رفتم مرا عزل نمودی؟ حضرت فرمود: من تو را عزل نساختم بلکه خداوند عزل کرد. امیر مومنان علیه السلام آیات را در سه روز ایام تشریق (ایام موقوف فعلی) در منا که مجمع کفار و مشرکان بود (که از بغض و دشمنی علی علیه السلام آکنده بودند)، هر صبح و شام همراه با فرمایش های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم قرائت می کردند و بعد از آن به مدینه مراجعت فرمودند. از هنگامی که علی علیه السلام به مکه رفته بود، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر گشته بود. صحابه با خود می گفتند: شاید خبر فوت آن حضرت از آسمان رسیده، یا از ما دلتنگ شده است. ابوذر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارای مقام و منزلتی بود، لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. وی کلمات اصحاب را عرضه داشت و آن حضرت فرمود: حزن و اندوه من برای دوری از علی علیه السلام است.
ابوذر برای اطلاع از حال علی علیه السلام از مدینه به استقبال آن حضرت حرکت کرد و در اثنای راه به امیر مومنان رسید. با دیدن آن حضرت عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد! آهسته تشریف بیاورید تا من جلوتر بروم و بشارت آمدن شما را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدهم. ابوذر به سرعت خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند و آمدن حضرت علی علیه السلام را بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال علی علیه السلام آمدند و چون به آن جناب رسیدند، پیاده شدند، آن حضرت را به آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانه علی علیه السلام گذاشتند و از شوق دیدار هر دو گریستند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام فرمود: پدر و مادرم به قربانت در مکه چه کردی؟ امیر مومنان از تمامی آن چه که اتفاق افتاده بود، خبر دادند.(2)
آغاز نامه نگاری ها برای جنگ صفینچون دو روز از ورود امیر مومنان علیه السلام به صفین گذشت، در اول ذی الحجه حضرت برای معاویه لعنه الله علیه نامه نوشتند و او را موعظه کردند. ولی آخرالامر قرار بر آن شد که روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.(3) به روایت دیگر ورود آن حضرت در 22 محرم بوده است.(4)
------------------------------------
منابع:1-بحار الانوار،ج97،ص384. فیض العلام،ص106. مصباح کفعمی،ج2،ص60.
2-فیض العلام،ص107.
3-تتمه المنتهی، ص24.
4-قلائد النحور،ج محرم و صفر،ص303.
به روز شده: : ۱۳۹۵/۶/۲۸ ۱۳:۲۸