دریای رحمت و لطف امامان علیهم السلام را کرانه ای نیست و جلوه های رافت و مهربانی آن خورشیدهای عالم هستی را پایان و انتهایی نمی باشد. آنان « معدن الرحمه » و « مستقرّ قرار الرحمه » می باشند یعنی:
سرچشمه و منشا و قرارگاه رحمت و مهربانی که این صفات و کرامات در آنان دایمی بوده و هرگز از ایشان جدا و زایل نمی گردد.
از این رو می بینیم که حتی نسبت به بدان و بدترین بدان یعنی دشمنانشان نیز ترحم و دلسوزی می کنند. یکی از موارد بسیار در زندگی آن سروران حُسن و خوبی که در تاریخ ثبت شده و موج امید و شعف و نیز افتخار ما دوستان اهل بیت علیهم السلام است این ماجرای شگفت از امام رئوف حضرت رضا علیه السلام است:
در زمان فرمان روایى هارون عباسى پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، عدّه اى به فرماندهى "جلودى" كه مردى سفّاك و بیرحم بود، ماموریت یافتند به محلّه ی بنىهاشم در شهر مدینه ی منوّره حمله كنند، و تمام خانه ها را به تاراج بكشند.
((جلودى براى انجام ماموریت عازم شهر مدینه شده، و با افراد خود به محلّه ی بنىهاشم و از جمله به خانه ی امام کاظم علیه السلام كه امام رضا علیه السلام در آن جا بودند یورش برده، و خانه ی آن حضرت را به محاصره ی خود در آورد.
حضرت رضا علیه السلام كه از قصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علویان را به اطاقى برده، و خودشان در عتبه ی درِ آن اطاق ایستادند، جلودى با خشونت و شدّتى زیاد روبروى امام ایستاده و گفت: كه من طبق دستور هارون، ماموریت دارم به این اطاق هم وارد شوم و همه چیز را مصادره كنم، و این كار باید انجام پذیرد.
امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همین جا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند یاد مى كنم كه هر چه این بانوان از زیورآلات و لباس و غیره دارند برایت بیاورم، جلودى نپذیرفت و بر خواسته اش اصرار مى ورزید، و حضرت امام رضا علیه السلام پیوسته مى فرمودند كه اگر صبر كنى من قول مى دهم هر آن چه در اطاق و در اختیار آن مخدرات هست نزد تو بیاورم، تا این كه جلودى پذیرفت.
امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هر كدام جز یک پیراهن بر تن، آن چه كه دارند اعم از زیورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعه هاى روى سرشان را به همراه تمام اثاثیه ی خانه ، به جلودى دادند.
از این واقعه مدتها گذشت تا این كه حضرت امام رضا علیه السلام به خراسان تشریف آورده و به اصطلاح، ولیعهد مامون عباسى شدند، و مامون دستور داد كه تمام اطرافیان و درباریان با آن حضرت بیعت كنند، و همه بیعت كردند جز نفرات معدودى كه یكى از آن ها همین جلودى بود.
مامون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بیعت با امام رضا علیه السلام به زندان افكند.
جلودى با آن سابقه ی ننگین و با آن دشمنى و هتک حرمتى كه نسبت به امام رضا علیه السلام روا داشت، و با آن كه با آن حضرت از بیعت هم سر باز زد، مورد لطف و عنایت و عفو حضرت رضا علیه السلام قرار گرفت به این ترتیب كه یک روز بعد از زندانى شدن جلودى ، مامون به خدمت امام هشتم شرف یاب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ایشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانیان احضار شوند.
امام رضا علیه السلام كنار مامون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دل آزرده بودند و مورد چپاول و هتک حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مى دانستند كه جلودى با ایشان دشمنى آشكار دارد، با تمام این ها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خویش از گناهان او چشم پوشیدند، و به همین جهت رو كرده به مامون و با صورت گشاده اى فرمودند: این پیرمرد، جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مامون با صداى آهسته عرضه داشت: این همان کسی است كه دختران پیغمبر را آزرده و خانه ی شما را چپاول كرده است!
اما جلودى از روی كینه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا علیه السلام داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مامون مى خواهند، از این رو به مامون گفت: ترا به خدا و به خدمت گذاریم به پدرت هارون سوگند مى دهم كه خواهش این آقا را نسبت به من نپذیرى!
مامون كه وضع را چنین دید از بزرگ وارى امام رضا علیه السلام و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: به خدا سوگند خواهش این آقا را نسبت به تو عملى نمى كنم، سپس به دژخیم ( جلاد ) خودش دستور داد گردنش را بزند)).(1)
----------------------------------
منبع:1-اعیان الشیعه،سید محسن امین،ج1،ص42، چاپ بیروت. عیون اخبار الرضا،ج2،ص 367.