سمیه کنیز حارث بن کلده طبیب بود. حارث او را به چراندن گوسفندان وادار کرده بود، ولی طبع زشت و شهوانی سمیه آن قدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خود راند. از آن پس سمیه اسما خود را به عبید چوپان ثقفی چسباند و رسما جز فواحش طائف در آمد و حیثیت خاندان عبید را هم لکه دار کرد.
برادری او با معاویه یکی از راه هایی بود که معاویه برای جلب زیاد به طرف خود به کار گرفت. او مجلسی ترتیب داد و از عده ای به عنوان شاهد در آن جا استفاده کرد، که از جمله ابو مریم مشروب فروش طائف بود، او برخواست و به زیاد گفت: شبی ابو سفیان به طائف آمد و از من فاحشه ای خواست. در آن شب کسی جز سمیه نبود. صبر کردیم تا رفت و آمد کم شد و سمیه را برای او فرستادم. زیاد زنای مادر خود را قبول کرد و برادر معاویه شد.
معاویه هم برای باوراندن این نسبت به او خواهرش را به خانه او فرستاد و دستور داد چادر از سر بردارد، چرا که محرم او است(2). زیاد بعد از برادری با معاویه برائت از حضرت امیرالمومنین علیه السلام و قتل شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام و غارت اموال آنان را شروع کرد. دست بریدن، شکم پاره کردن، به دار آویختن، زنده به گور کردن، میل سرخ شده به چشمان شیعیان کشیدن، فرزندان را سر بریدن، خانه خراب کردن و آتش زدن از جمله کارهای او بود. عبد الرحمان بن حسان را به جرم محبت علی بن ابی طالب علیه السلام زنده به گور کرد(3). در بصره و کوفه 13 هزار نفر را به جرم شیعه بودن یا به احتمال شیعه بودن کشت و بعد به معاویه نوشت: من تا این حد خواسته تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم بود. اگر حکومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم که بی کار است همین عمل را انجام می دهم و تصمیم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم که برائت از علی علیه السلام و مدح خاندان بنی امیه را علنی نمایند. هر کس قبول نکند او را بکشد و خانه او را خراب کنند. چون این خبر منتشر شد امام حسن علیه السلام و شیعیان نفرین کردند و بعضی امیرالمومنین علیه السلام را در خواب دیدند که او را نفرین کرد و آن ملعون قبل از عمل کردن تصمیمش به مرض طاعون مبتلا شد و به درکات جحیم واصل گردید.(4)
منابع:
1-نفائح العلام،ص114. الوقایع و الحوادث،ج1،ص74. فیض العلام،ص23. شفاء الصدور،ج1،ص310.
2-شرح ابن ابی الحدید،ج16،ص187. الوقایع و الحوادث،ج رمضان،ص75. شفاء الصدور،ج1،ص312. تتمه المنتهی،ص87.
3-شفاء الصدور،ج1،ص315 به نقل از خلکان و ابن اثیر.
4-شفاء الصدور،ج1،ص316. شرح ابن ابی الحدید،ج16،ص187. الوقایع و الحوادث،ج رمضان،ص79.
به روز شده: : ۱۳۹۴/۴/۱۳ ۱۷:۰۵