آن گاه كه دختر گرامی امیر مومنان، حضرت زینب کبری علیها السلام به سنّ ازدواج رسید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم و ثروتمند قریش براى وی مى آمدند، ولى حضرت على علیه السلام براى نو گل خاندان رسول و بانوى خردمند بنى هاشم، كسى را برگزید که شرافت و شایستگى همسرى او را داشت. عبدالله فرزند برادر بزرگوارش، جعفر طیّار.
بزرگ مردی با دو بال بهشتیجعفر بن ابیطالب ملقّب به ذوالجناحین (داراى دو بال) و اَبوالمساكین (پدر بینوایان)، از مسلمانان شجاع و دلیر صدر اسلام و از سخن وران و فصحای عرب بود که به جرم ایمان آوردن به خدا و رسول او و مبارزه با شرک و بت پرستی به همراه همسرش اَسْماء دخت عُمَیْس از وطن خود مکه، به کشور بد آب و هوا و سوزان حبشه مهاجرت کرد و متجاوز از دوازده سال در غربت و دور از پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد و برادرانش عقیل و حضرت علی علیه السلام به سر برد. جعفر در آن جا نیز مورد تعقیب مشرکان قریش و نمایندگانی که برای بازگرداندن او و همراهان به حبشه فرستاده بودند قرار گرفت و در حضور نجاشی پادشاه حبشه با کمال شهامت و راستی از دین و آیین و پیغمبر بزرگوار خود دفاع کرد تا جایی که پادشاه حبشه و کشیشان مسیحی را سخت تحت تاثیر خویش قرار داد و سرانجام سبب اسلام آوردن نجاشی شد.
مدت ها بعد، وقتى جعفر با عده اى از مسلمانان از حبشه به مدینه بازگشت، رسیدنِ او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله، جعفر را در بغل گرفت و بوسید و فرمود:
«نمى دانم از آمدن جعفر دل شادترم و یا از فتح خیبر».
جعفر پس از بازگشت به مدینه، در جنگ موته که یکی از جنگ های بسیار سخت مسلمانان با لشکر روم بود پس از مقاومتی دلیرانه در برابر دشمن و نشان دادن شهامت بی سابقه از خود که موجب شگفتی و تحیّر دشمنان شد، در راه پیشرفت اسلام به درجه شهادت رسید و «جعفر طیار» لقب گرفت.
مرحوم طبرسی از عبداللَّه بن جعفر روایت کرده است که گفت: به خوبی به یاد دارم هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله به نزد مادرم آمد و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن حال اشک از دیدگان آن حضرت می ریخت و به سر من و برادرم دست می کشید و می گفت:
اَللَّهُمَّ اِنَّ جَعْفَراً قَد قَدِمَ اِلَیْکَ اِلی اَحْسَنِ الثَّوابِ، فَاخْلُفْه فی ذُرِّیَتِهِ بِأَحْسَنِ ما خَلَّفْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِکَ فی ذُرِّیَّتِه ؛
بار خدا یا! به راستی جعفر با بهترین پاداش نیک به پیش گاه تو آمد، تو نیز به بهترین وجهی که سرپرستی فرزندان یکی از بندگان خود را می کنی فرزندان او را سرپرستی کن!
آن گاه رو به مادرم کرده فرمود: ای اسماء! میخواهی بشارتی به تو بدهم؟
عرض کرد: آری پدر و مادرم به فدایت!
فرمود: بدان که خداوند به جعفر دو بال عنایت کرده که در بهشت با آن دو پرواز می کند!
عبداللَّه می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله برخاست و دست مرا نیز گرفت و با دست دیگر خود بر سرم می کشید تا به مسجد آمد، بالای منبر رفت و مرا پیش روی خود در پله دوم نشانید و با چهره غم ناک فرمود:
همانا اندوه انسان نسبت به برادر و عمو زاده اش زیاد است، آگاه باشید که جعفر به شهادت رسید و خداوند دو بال به او عنایت می فرماید که در بهشت پرواز کند.
ابن حجر نقل مى كند كه رسول خدا دست راست عبدالله راگرفته و چنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و كسب و كار را براى عبدالله مبارك گردان». این جمله را سه بار مكرّر مى كند.(1)
عبداللَّه اضافه می کند: از آن پس خداوند در تک تک معاملات و خریدها و فروش هایم به من برکت می داد.(2)
مدافع حقعبداللَّه بن جعفر در ایامی که پدر و مادرش در حبشه به سر می بردند به دنیا آمد و در حقیقت او نخستین مولود مسلمان در سرزمین حبشه به شمار می آید. وی یکی از شخصیت های مشهور جهان اسلام است که همواره مورد توجه بزرگان بوده است.
ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب می نویسد: عبداللَّه از کسانی است که از پیغمبر صلی الله علیه وآله و عمویش علی بن ابیطالب علیه السلام و مادرش اسماء، حدیث نقل کرده است و جمع زیادی مانند حضرت ابوجعفر محمد بن علی ابن الحسین (امام باقر علیه السلام) و دیگران از او حدیث نقل کرده اند.ابن ابی الحدید و سایرین نیز داستان هایی از او بیان کرده اند. به ویژه دفاعی که عبداللَّه در حضور معاویه از علی ابن ابیطالب و خاندان بزرگوار پیغمبر علیهم السلام کرده و عمرو ابن عاص و دیگران را رسوا ساخته است.(3)
مرحوم مامقانی در کتاب رجال خود، او را مردی جلیل القدر و بزرگوار توصیف کرده است و پس از نقل داستانی از مدائنی می نویسد: شبهه ای در وثاقت او از نظر روایت نیست.(4)
بنابراین آن چه در پاره ای از کتاب ها مانند کتاب اغانی و غیره نقل شده که عبداللَّه بن جعفر اهل سماع و غنا بوده، اصل و اعتباری ندارد و یا مربوط به شخص دیگری هم نام اوست که به خاطر شهرت عبداللَّه بن جعفر در تاریخ به نام وی ثبت شده است و یا چنان که برخی احتمال داده اند از حدیث های مجعول و اتهاماتی سرچشمه می گیرد که دست گاه وسیع تبلیغاتی بنی امیه علیه خاندان ابی طالب و امیرالمۆمنین علیه السلام و نزدیکان آن حضرت انجام می دادند و می خواستند به هر وسیله این خانواده بزرگوار را نزد مردم بی قدر و ارزش جلوه دهند.
پا در رکاب ولایتچنان که می دانیم علی بن ابی طالب علیه السلام نزدیک چهارسال از پایان عمر خود را در کوفه گذرانید و این هم به خاطر آن بود که بیشتر هواخواهان آن حضرت در کوفه بودند و با معاویه که در شام سکونت داشت و خوارج که در نهروان بودند در حال جنگ بود و کوفه از این جهت نزدیک تر و آماده تر از مدینه بود.
مورخان نوشته اند: زمانی که امیرالمۆمنین علیه السلام مرکز خلافت خود را از مدینه به کوفه منتقل کرد، زینب علیها السلام نیز با شوهرش عبداللَّه بن جعفر به کوفه آمد و در آن جا ساکن شدند. در جنگ هاى آن حضرت، عبدالله در كنار عموى خود ایستاده و نبرد مى كرد و یكى از سرداران آن حضرت در صفّین بود. در این مدت دختر بزرگوار آن حضرت یعنی زینب علیها السلام نیز به ارشاد و تعلیم زنان کوفه اشتغال داشت.(5)
سفرهدار بینوایانعبداللَّه گذشته از شخصیت بزرگ و اصالت خانوادگی و انتسابش به خاندان نبوت و بزرگان قریش، دارای کمالاتی چون جود و کرم نیز بود که سبب سیادت و بزرگی بیشتری برای او شد تا آن جا که به عنوان یکی از سخاوت مندان مشهور عرب، او را بحرالجود - دریای سخاوت - نامیدند. او هیچ مستمندى را از در خانه اش ناامید بر نمى گردانید. محمد بن سیرین مى گوید:
بازرگانى، شكرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفر رسید. به پیش كارش فرمان داد كه آن شكر را بخرد و به مردم ببخشد. زمانی نیز یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى كه مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت كرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
زینب دختر امیرالمۆمنین علیهما السلام زندگی را در خانه چنین مردی آغاز کرد که دنیا در نظرش ارزشی نداشت و دارایی خود را برای رفع نیازمندی های مردم می خواست و بزرگ ترین لذت و خوشی زندگی خود را در این می دید که با ثروت زیادی که خدا به او عنایت کرده بتواند دل مستمند و مسکینی را به دست آورد و از نیازمندی رفع نیاز و حاجت کند.
می نویسند: عبداللَّه در آخر عمر تنگ دست شد. روزی شخصی نزد او آمد و چیزی از او خواست و چون عبداللَّه چیزی نداشت ردای خود را از تن بیرون آورد و به او داد و سرخود را به سوی آسمان بلند کرده و گفت: پروردگارا ! دیگر مرگ مرا برسان و آن را پوشش من گردان، که پس از چند روز بیمار شد و چشم از این جهان فروبست.
تاریخ وفات او را سال 80 هجری نوشته اند. با این حساب عمر وی در هنگام مرگ نزدیک به نود سال بود. وفات او در مدینه و قبرش نیز در بقیع است.
پی نوشت:
1) الاصابة: 3/49.
2) اعلام الوری:111.
3) شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید: 2/104.
4) رجال مامقانی: 2/172.
5) خصائص الزینبیة جزایری: 27.
منبع: تبیان