احمدی مدیر یک «شرکت یا کا رخانه» بسیار پُر کار و پُر مشغله است. جلسات بسیاری دارد. مراجعین و تلفن های فراوانی نیز دارد. از جهتی از بیماری قلبی رنج می برد. در یکی از جلساتی که دارد، دچار مشکل حاّد قلبی شده که در نتیجه با نظر پزشکان معالج قرار به عمل ایشان در یکی از بیمارستان های خارج از کشور صورت می گیرد «فکر و خیال سفر، رفتن و این که چه کسی را جانشین کند …»
وی قبل از عزیمت در جلسه ای که تمامی کارکنان حضور دارند، آقای جعفری که پسر جوانی است را به عنوان جانشین خود در زمانی که در کارخانه حضور ندارد معرفی می کند. علی جعفری از کودکی پیش احمدی بوده و در حقیقت فرزند خواندة اوست. علی زمانی که کودک خردسالی بوده است در یک سانحه رانندگی پدر و مادر خود را از دست می دهد.
احمدی که از دوستان صمیمی پدر علی بوده پس از این ماجرا، علی را به فرزندی می پذیرد و از او هم چون فرزند خود نگهداری می کند، و در تربیت و نگهداری او از هیچ اقدامی فرو گذار نیست. او علی را حتی از فرزندان خود هم بیشتر دوست دارد. تا جایی که علی را به ازدواج با تنها دخترش در می آورد. او از ابتدای کار تأسیس کارخانه در کنار احمدی بوده و به تمامی فعالیت ها و کارها و برنامه های کارخانه وارد و تواناست.
عده ای از کارمندان از این انتخاب احمدی دلخور و ناراحت می شوند. آن ها شروع به سخن پراکنی و آشوب و بلوا می کنند. و برای خود دلایل و استدلالات واهی می آورند. بعضی می گویند چون جعفری فامیل احمدی است او را انتخاب کرده؛ بعضی می گویند او جوان است؛ کم سن است، نمی تواند کارها را از پیش ببرد. عده ای به افراد مسن تر و سال خورده کنایه می زنند و می گویند خوب دیگه شما باید از پسرتان دستور بگیرید «کنایه از تمسخر مردم نسبت به ابوطالب که گفتند باید از پسرت اطاعت کنی » و خلاصه از این جور حرف ها.
احمدی از همه کارمندان قول می گیرد که با جعفری همکاری کنند و به حرف هایش عمل نمایند. امّا پس از رفتن احمدی مخالفان سرپیچی و نافرمانی از جعفری را در برنامه کار خود قرار می دهند و حاضر به همکاری با او نمی شوند.
یکی از مخالفان، کریم است. که به هیچ وجه حاضر نیست، با این موضوع کنار بیاید و او خود را مستحق این جایگاه می داند. به همین جهت پیش همه از این ماجرا گلایه می کند. او می گوید ما جعفری را قبول نداریم و باید خودمان کسی را انتخاب کنیم.
روزی این ماجرا را برای حاج تقی عمویش بیان می کند. حاج تقی کریم را نصیحت می کند و می گوید پسرم تا بوده همین بوده؛ این عاقلانه است و عقل حکم می کند که هر مدیری؛ هر رئیسی باید خودش برای خود در زمان نبودن، جانشین تعیین کند. نه این که برود و بگذارد به عهده بقیه( کارفرمایان؛کارگران) و بگوید من نیستم شما هم هر کار خواستید بکنید؛ هر که را خواستید انتخاب کنید مهم نیست. این دور از عقل است. هر انسان عاقل و بالغی می فهمد که هر مسولی خودش یا کسی که خودش را انتخاب کرده باید جانشین خود را انتخاب کند چون او می داند که این مسولیت از عهده چه کسی بر می آید. این دلیل موجه نیست که تو بگویی جعفری کم سن است؛ یا فامیل احمدی است. پس آدم مناسبی برای جانشینی او نیست. نه عزیزم؛ این دلایل واهی را از مغزت دور بریز.
احمدی که بیشتر از همه دلش برای این کارخانه می سوزد و بیشتر از همه دلش می خواهد که این جا پیشرفت کند. چون خودش با زحمت و سختی این تشکیلات را راه انداخته و تا به امروز این گونه اداره کرده است.اگر تو و امثال تو دلشان بخواهد که کارخانه با اقتدار باشد؛ روز به روز بر سود و سرمایه اش افزوده شود، مطمئن باش خود احمدی چندین هزار برابر تو دلش این موفقیت را می خواهد. پس او از همه شما نسبت به کارخانه دلسوزتر است. کریم جان اشتباه نکن حتماً احمدی توانایی هایی را در جعفری دیده که برای این مسولیت مهم او را انتخاب کرده است. کریم جان هر رییسی باید خود به فکر اداره حوزه حکومتش بعد از خود باشد. این حکایت در تاریخ بارها هم تکرار شده است و آنانی که زیر بار این انتخاب نرفتند به فلاکت افتادند. همان گونه که عده ای از نااهلان و جاهلان تاریخ در هزاروچهارصد سال پیش به انتخاب رسول خدا پشت کردند.
نبی گرامی اسلام که پس از 23 سال رنج و زحمت دین مبین اسلام را رواج و پرورش داده بود، چندین ماه پیش از رحلت جانسوزشان طی آخرین سفر حجّی که انجام فرمودند پس از پایان مراسم حج مسلمانان و حجاج را پس از عبور از صحرای جحفه به مدت 3 روز در کنار برکه ای به نام خُم نگه می دارد. دستور می دهد رفتگان باز آیند و آنانی که هنوز نرسیده اند برسند. سپس طی سخنرانی طولانی و مفصلی به نام «خطابه غدیر» امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب- علیه السلام- را به عنوان جانشین پس از خود معرفی می کنند و از همگی در این مورد( قبول جانشینی) بیعت می گیرند. حتی تشت آبی را قرار می دهند و پرده ای ما بین آن کشیده و در طرفی امیرالمؤمنین دست گذاشته و زن ها در طرف دیگر، که به این ترتیب از همگان بیعت گرفته می شود.
همان گونه که بارها و بارها از همان سال های اول بعثت در هر فرصت مناسب ایشان را وصی و جانشین خود معرفی کرده بود.( ازدعوت عشیره) واین بار به صورت علنی و آشکار در حضور صد و بیست هزار نفر افراد عاقل و بالغی که مشرف به حج شده بودند این معرفی را برای آخرین بار تکرار می کنند.
امّا کوردلان و نااهلانی در جهت مخالفت با این امر بر می آیند. هر چند که در ظاهر با آن حضرت بیعت کردند، که حتی آنان جز اولین بیعت کنندگان با مولا بودند. آنان پس از وفات رسول گرامی دور هم جمع می شوند؛ مجلس و شورا تشکیل می دهند و می گویند: ما خود باید برای خودمان خلیفه انتخاب کنیم. و از بین خودشان یکی را انتخاب کردند. و نظر و فرمان رسول خدا را زیر پا گذاشتند. به این جهت آنان جامعه اسلامی را که پیامبر سال ها با رنج و زحمت تا به اینجا رسانده بود ، دچار تزلزل و انحراف و اختلاف کردند. و تا قیام قیامت انحراف و کج فهمی مردم به جهت کار آنان است. زیرا پیامبر خودشان می دانستند که چه کسی برای جانشینی ایشان صلاحیت دارد. هر چند که کم سن و سال باشد. علی- علیه السلام- از دوران کودکی نزد پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- بوده وبا تربیت ایشان بزرگ شده بود در ثانی؛ تقوا و پرهیزکاری؛ شجاعت و مردانگی وی در عرب و عجم بی نظیر بود و همتایی برایش در تاریخ وجود نداشته است.
کریم جان کاری نکن که همچون آنان باشی و پا جای آن ها بگذاری. بدان که هر مدیری، هر رییسی خودش باید جانشینی را معین کند. و ما موظف به اطاعت از او هستیم هر چند که برایمان خوش نیاید.
این عاقلانه نیست که مدیری در هنگام ترک مسولیت حوزه تحت اداره اش همه را به حال خود واگذارد تا هر چه پیش آید خوش آید.
کریم جان درست است که عده ای با تحریف و پوشاندن تاریخ سعی می کنند بگویند پیامبر برای خود جانشین تعیین نکرد امّا دروغ می گویند. در لابلای کتاب ها آثار و شواهد فراوان وجود دارد و...
ابوذر از پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- نقل کرد که فرمودند: هر کس فردی را بر گروهی فرمانروا کند با این که در میان آن گروه کسی هست که خدا از او بیشتر خشنود است چنین کسی خیانت به خدا کرده است.
ابوالحسن رفا به ابن رامین فقیه گفت:
وقتی پیامبر از مدینه خارج شد آیا کسی را به جانشینی خود تعیین نکرد؟جواب داد چرا، علی را به جانشینی خویش معین کرد.
گفت: پس چرا به اهل مدینه نگفت خودتان انتخاب کنید، چون شما هرگز راه اشتباه نخواهید رفت.
در جواب گفت: ترسید اختلاف و فتنه ای برپا شود.
ابوالحسن گفت: اگر اختلافی به وجود می آمد بعد از برگشتن ازجنگ خودش اصلاح می کرد. در جواب او گفت: این کار که علی را تعیین کرد موجب اطمینان خاطر بیشتری بود.
در این موقع ابوالحسن گفت: پس هنگام وفات آیا کسی را به جانشینی خود تعیین نکرد؟
جواب داد: نه
ابوالحسن گفت: مرگ از یک مسافرت مهم تر است. چگونه آن چه در یک مسافرت موجب تشویش خاطرش می شد در سفر مرگ اطمینان داشت که پس از مرگش اختلاف و فتنه ای بر پا نمی شود. ابن رامین در جواب فروماند. سپس کریم به فکر عمیقی فرو رفت.
راستی شما خواننده عزیز فکر می کنید کریم به چه چیزی فکر می کرد؟ چه چیزی این همه فکر و ذهن کریم را به خود مشغول کرد؟ به راستی کریم باید چکار بکند؟ شما می توانید به کریم کمک کنید؟ به آقای جعفری چطور؟.....
و اما امروز من و تو آیا می توانیم به امیر همه مؤمنین کمک کنیم؟ به برادران اهل تسنن چطور؟ هیچ کاری نتوانیم دعایشان که می توانیم بکنیم، آگاهشان که می توانیم بکنیم و ...