بدیهى است با ترسى كه خلفاى ستم گر از نفوذ ائمه علیهم السلام در جامعه و توجه و علاقه مردم به آن بزرگ واران ، داشتند ممكن نبود دست از امامان بزرگ وار ما بردارند و آنان را به حال خود بگذارند.
در مورد متوكّل اضافه بر این هراس كه دامن گیر همه گذشتگان او بود؛ كینه و دشمنى ویژه اش نسبت به خاندان امیرمومنان علیه السلام نیز بر مخالفت و سخت گیریش مى افزود؛ به همین جهت بر آن شد كه امام هادى علیه السلام را از مدینه نزد خود بیاورد و از نزدیك مراقب او باشد.
متوكّل در سال 243 هجرى امام را محترمانه از مدینه به سامرّا تبعید كرد و آن گرامى را در منزلى در كنار اردوگاه نظامى خویش جاى داد. امام تا پایان عمر یعنى تا سال 254 در همان محل اقامت داشت و او همواره امام را تحت مراقبت شدید خود نگهداشت ، خلفاى پس از او نیز یكى پس از دیگرى آن بزرگ وار را زیر نظر داشتند تا آن گاه كه به شهادت رسید.(1)
جریان تبعید امام بدین گونه بود كه در زمان متوكّل شخصى به نام عبدالله بن محمد متصدى امور نظامى و نماز در مدینه بود. او به آزار امام هادى علیه السلام مى پرداخت و نزد متوكّل از آن گرامى سعایت مى كرد. امام از سعایت او مطلع شد و در نامه اى ، دروغ و دشمنى عبدالله بن محمد را به متوكّل تذكر داد. متوكّل دستور داد به نامه امام پاسخ دهند و او را محترمانه به سامرّا دعوت كنند.
متن پاسخى كه به امام نوشتند چنین است :
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد همانا امیر مقام شما را مى شناسد و خویشاوندیت را مراعات مى كند و حقت را لازم مى داند... امیر، عبدالله بن محمد را به جهت جهالتش به حق شما و بى احترامى و اتهام نسبت به شما از مقامش در مدینه عزل كرد. امیر مى داند شما از این اتهامات بركنار هستید و در گفتار و كردار نیكتان صدق نیت دارید و خود را براى انجام موارد اتهام آماده نكرده اید، و به جاى او محمد بن فضل را قرار داد و به او دستور اكرام و احترام و اطاعت از فرمان و نظر شما را داده است . ولى امیر مشتاق شماست و دوست دارد با شما تجدید عهد نماید.
پس اگر شما هم ملاقات و ماندن نزد او را دوست دارید، خود و هر كس از اهل بیت و دوستان و خادمان را كه مایل هستید برگزینید و در فرصت و وقت مناسب به سوى ما بیایید، وقت سفر و توقف در بین راه و انتخاب راه همه به اختیار شماست .
اگر مایل باشید یحیى بن هرثمه ، دوست امیر و سپاهیانش در خدمت شما حركت كنند، هر طور صلاح بدانید، به او دستور داده ام از شما اطاعت نماید.
پس از خدا طلب خیر كن تا امیر را ملاقات كنى . هیچ كس از برادران و فرزندان و افراد خاندان و نزدیكانش نزد او از شما عزیزتر نیست . والسلام
بدون تردید امام از سو نیت متوكّل آگاه بود؛ ولى چاره اى جز رفتن به سامرّا نداشت ، زیرا سرباز زدن از دعوت متوكّل ، سندى براى سعایت كنندگان مى شد و متوكّل را بیشتر تحریك مى كرد و بهانه مناسبى به دست او مى داد. گواه آن كه امام از نیات متوكّل آگاه بوده و ناچار به این سفر رفت چنان كه خود بعدها در سامرّا مى فرمود:
مرا از مدینه با اكراه به سامرّا آوردند(2).
به هر حال امام نامه را دریافت كرد و عازم سامرّا شد. یحیى بن هرثمه نیز با آن گرامى همراه بود. و چون به سامرّا رسیدند، متوكّل نگذاشت امام همان روز داخل شهر شود و دستور داد او را در جاى نامناسبى به نام ((خان الصعالیك )) كه جای گاه گدایان و مستمندان بود جاى دهند. آن روز امام در آن جا ماند، آن گاه متوكّل خانه اى جداگانه براى آن حضرت در نظر گرفت و امام را به آن جا منتقل ساخت و به ظاهر او را مورد احترام قرار داد و پنهانى در صدد تضعیف و بدنام كردن امام بود؛ ولى توانایى آن را نداشت (3).
آن حضرت رنج هاى بسیار دید؛ به ویژه از سوى متوكّل همواره مورد تهدید و آزار قرار مى گرفت و با خطر رو به رو بود.
سرانجام حكومت ننگین متوكّل پایان یافت و به تحریك پسرش ، منتصر، گروهى از سپاهیان ترك ، او را به همراه وزیرش فتح بن خاقان در حالى كه به عیش و می گسارى مشغول بودند به قتل رساندند(4)و جهان را از وجود پلیدش پاك ساختند.
منتصر، صبح همان شبى كه متوكّل به قتل رسید، خلافت را در دست گرفت و دستور داد برخى از كاخ هاى پدرش را خراب كردند(5) او نسبت به علویان آزارى نداشت و رافت و عطوفت از خود نشان داد و اجازه داد به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروند و به آنان نیكى و احسان مى كرد(6)و نیز دستور داد فدك را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهم السلام بازگردانند و اوقاف مربوط به آل ابى طالب را آزاد سازند(7).
پس از او پسرعمویش مستعین ، نوه معتصم ، به خلافت رسید و همان روش خلفاى سابق را در پیش گرفت ؛ در حكومت او گروهى از علویان قیام كردند و كشته شدند.
مستعین در برابر شورش سپاهیان ترك خود نتوانست مقاومت كند و شورشیان معتز را از زندان بیرون آوردند و با او بیعت كردند. كار معتز بالا گرفت و سرانجام مستعین حاضر به صلح با معتز شد و معتز به ظاهر با او صلح كرد و او را به سامرّا فراخواند و فرمان داد در بین راه او را كشتند(8).
مستعین دست برخى از نزدیكان خود و سران ترك را در حیف و میل بیت المال باز گذاشته بود(9)و نسبت به امامان معصوم علیهم السلام ما رفتارى بسیار ناروا داشت ، بنابر برخى روایات مورد نفرین امام حسن عسكرى علیه السلام قرار گرفت و از بین رفت(10).
پس از مستعین ، معتز، پسر متوكّل و برادر منتصر خلافت را به دست گرفت رفتار او نیز نسبت به علویان بسیار بد بود در حكومت او گروهى از علویان كشته یا مسموم شدند و امام هادى علیه السلام نیز در زمان او به شهادت رسید.
معتز سرانجام با شورش سران ترك و دیگران روبه رو شد و شورشیان او را از كار بركنار كرده و پس از ضرب و جرح در سردابى افكندند و در آن مسدود ساختند تا در همان جا به هلاكت رسید(11).
پی نوشت ها:
1- الفصول المهمة ابن صباغ مالكى ، ص 283.
2- بحارالانوار، ج 50، ص 129.
3- ارشاد مفید، ص 314 - 313؛
الفصول المهمة ابن صباغ مالكى ، ص 281 - 279 و نورالابصار شبلنجى ، ص 182.
4- تتمة المختصر فى اخبار البشر، ج 1، ص 342 - 341.
5- تتمة المنتهى ، ص 243.
6- تتمة المختصر فى اخبار البشر: ج 1، ص 343.
7- تتمة المنتهى : ص 244.
8- المختصر فى اخبار البشر: ج 2، ص 44 - 42.
9- المختصر فى اخبار البشر: ج 2، ص 43 - 42؛ تاریخ یعقوبى : ج 2، ص 499؛ تتمة المنتهى : ص 246.
10- بحارالانوار، ج 50، ص 249.
11- تتمة المنتهى : ص 254 - 252؛ والمختصر فى اخبار البشر: ج 2، ص 45.
منابع:
چهره هاى درخشان سامرّاء ،حضرت امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ؛ نوشته على ربانى خلخالى
منبع: تبیان
به روز شده: : ۱۳۹۱/۱۱/۱ ۲۰:۳۶