امام حسين صرفا يك قربانى هوس هاى جاه طلبانه ديگران نيست . شك ندارد كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد، جنايت است، هوس است، ايستادگى آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف مقدس است. از او بيعت و امضا و تسليم مى خواستند و او با توجه به همه عواقب زير بار نرفت، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرایط را گناهى عظيم تلقى مى كرد. تاريخ آن حضرت، مخصوصا آن حضرت گواه روشن اين مطلب است .
پس شهادت ، قداست خود را از اين جا كسب مى كند كه فداكردن آگاهانه تمام هستى خود است در راه هدف مقدس .(1)
آگاهى حسين بر قلوب كوفيانامام حسين از اول حركتش معلوم بود كه مردم كوفه را آماده نمى بيند، مردم سست عنصر و مرعوب شده اى مى داند. در عين حال جواب تاريخ را چه بدهد؟ قطعا اگر امام حسين به مردم كوفه اعتنا نمى كرد، همين ما كه امروز اينجا نشسته ايم: مى گفتيم چرا امام حسين جواب مثبت نداد.
امام حسين در برابر تاريخاگر هجده هزار نامه مردم كوفه رفته بود به مدينه و مكه (و به خصوص به مكه ) نزد امام حسين ، و ايشان جواب مثبت نمى داد، تاريخ ، امام حسين را ملامت مى كرد كه اگر رفته بود، ريشه يزيد و يزيدى ها كنده شده بود و از بين رفته بود، كوفه اردوگاه مسلمين با آن مردم شجاع ، كوفه اى كه پنج سال على عليه السلام در آن زندگى كرده است و هنوز تعليمات على و يتيمهايى كه على بزرگ كرده و بيوههايى كه على از آن ها سرپرستى كرده است زنده هستند و هنوز صداى على در گوش مردم اين شهر است ، امام حسين جبن به خرج داد و ترسيد كه به آنجا نرفت ، اگر مى رفت در دنياى اسلام انقلاب مى شد. اين است كه اينجا تكليف اين گونه ايجاب مى كند كه همين كه آن ها مى گويند ما آماده ايم امام مى گويد: من آماده هستم .(2)
منطق شهيدوقتى كه ابن عبدالله مى خواهد به طرف كوفه بيايد، عقلاى قوم ، ايشان را منع مى كنند، مى گويند آقا اين كار منطقى نيست ، و راست هم مى گفتند، منطقى نبود، با منطق آن ها كه منطق يك انسان هادى معمولى است كه بر محور مصالح خودش فكر مى كند و منطق منفعت و منطق سياست است ، آمدن ابا عبدالله منطقى نبود، امام حسين يك منطق بالاترى دارد، منطق او منطق شهيد است ، منطق شهيد مافوق منطق افراد عادى است .
عبدالله بن عباس و محمد بن حنفيه آدم هاى كوچكى نبودند، اين ها افراد سياست مدار روشن بينى بودند و از نظر منطق آن ها يعنى از نظر منطق سياست و منفعت ، از نظر منطق هوشيارى بر اساس منافع فردى و پيروزى شخصى بر رقيبان ، واقعا هم آمدن ابا عبدالله محكوم بود. ابن عباس يك راه سياسى زيركانه اى پيشنهاد كرد از نوع همان راه ها كه معمولا افراد زيرك كه مردم را وسيله قرار مى دهند عمل مى كنند. و آن اينك مردم را جلو مى اندازد و خودشان عقب مى ايستند، اگر مردم پيش بردند، آن ها از كوفه به شما نوشته اند كه ما آماده نصرت تو هستيم .شما بنويسيد به مردم كوفه ، كه عمال يزيد را از آنجا بيرون كنند و وضع آنجا را آرام نمايند، (بگير و ببند و بده به دست من پهلوان )! يكى از دو كار خواهد شد: يا اين كار را مى كنند، يا نمى كنند، اگر اين كار را كردند، شما راحت مى رويد و كارها را در دست مى گيريد و اگر اين كار را نكردند به محذورى گرفتار نشده ايد .
اعتنا نكرد به اين حرف، گفت: من مى روم، گفت: كشته مى شوى. گفت: كشته شدم كه شدم ، گفت : آدمى كه مى رود و كشته مى شود، زن و بچه با خودش نمى برد، فرمود زن و بچه را هم بايد با خودم ببرم .(3)
اتصال امام به عالم بالااز نظر منطق روايات و طبق اعتقاد خاص ما به جنبه مافوق بشرى ، يعنى جنبه ارتباط و اتصال امام به عالم مافوق بشرى ، تمام كارهاى امام حسين حساب شده و از روى پيش بينى بوده ، تصادف و اشتباه در آن ها وجود ندارد، لهذا مساله همراه آوردن زنان و كودكان به خود در سفرى پر خطر كه در همام وقت عقلايى كه بر محور حفظ جان ابا عبدالله و اهل بيتش قضاوت مى كردند اين كار را جايز نمى شمردند، و حتى پس از شنيدن خبر قتل مسلم و قطعى و مسلم شدن سرنوشت، باز هم لااقل اين كار را نمى كند كه اهل بيت را به مدينه برگرداند (يك كار حساب شده است ) .(4)
اراده تشريعى نه اراده تكوينىدر روايات آمده است كه : در عالم رويا پيغمبر (به امام حسين ) فرمود: ان الله شاء ان يراك قتيلا، و ان الله شاء ان يراهن سبايا .(5) البته مقصودى كه در آن زمان مى فهميده اند اراده تشريعى بوده نه اراده تكوينى . مقصود از اراده تكوينى ، قضا و قدر حتمى الهى است و مقصود از اراده تشريعى ، مصلحت و رضاى الهى است . مثل يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر .(6)نتيجه اين است كه طبق منطق روايات ، حمل اهل بيت و زنان و كودكان بر اساس يك مصلحت بوده كه امثال ابن عباس نمى توانسته اند درك كنند.(7)
عالى ترين حد تكاملامام حسين فرمود: جدم به من فرموده است كه : تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نایل نخواهى شد. پس شهادت امام حسين براى خود او يك ارتفاء است ، عالي ترين حد تكامل است .(8)
امام حسین (عليه السلام) آن روز اين حقيقت را ديد!امام حسين تا زنده بود، چنين سخنانى را مى گفت : و على الاسلام السلام لذ قد بليت الامه براع مثل يريد؛ ديگر فاتحه اسلام را بخوانيد اگر نگهبانش اين شخص باشد. ولى آن وقت كسى نمى فهميد. اما وقتى شهيد شد، شهادت او دنياى اسلام را تكان داد. تازه افراد حركت كردند و رفتند از نزديك ديدند و فهميدند كه آن چه را آن ها در آيينه نمى ديدند، حسين در خشت خام مى ديده است . آن وقت سخن حسين عليه السلام را تصديق كردند، و گفتند او آن روز راست مى گفت .
اثر مفيد شهادتسيد الشهداء عليه السلام دانست كه شهادتش اثر مفيد دارد، قيام كرد و شهيد شد و اثرش هنوز هم باقى است .(9)
پي نوشت ها:
1. شهيد، ص 83.
2. حماسه حسينى ، ج 2، ص 271.
3. شهيد، ص 99.
4. حماسه حسينى ، ج 3، ص 347.
5. همانا خداوند خواسته است كه تو را كشته و خانواده تو را اسير بيند.
6. سوره بقره ، آيه 185، خداوند راحتى و آسايش شما را خواسته و زحمت و سختى شما را نخواسته است .
7. حماسه حسينى ، ج 3، ص 348.
8.شهيد، ص 116.
9. بيست گفتار، ص 159.
منبع: تبیان
به روز شده: : ۱۳۹۱/۱۰/۲۴ ۱۹:۴۶