ب - خودش مى فرمايد: اصلى در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد، اصل امر به معروف و نهى از منكر.
ج - مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند. بايد ديد آيا عامل اصلى ، دعوت اهل كوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قيام با مخالفت نمى كرد و بيعت مى كرد؟ اين مطلب خلاف راى و عقيده حسين عليه السلام بود و قطعا چنين نمى كرد؟ بلكه تاريخ مى گويد: چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيد، مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول كه در مدينه بود از او بيعت خواستند، بلكه معاويه در زمان حيات خود از او بيعت خواست و حسين عليه السلام امتناع كرد. بيعت كردن با يزيد صحه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضا بر نابودى اسلام : و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد پس موضوع امتناع از بيعت خود اصالت داشت . حسين عليه السلام حاضر بود كشته بشود، و بيعت نكند؛ زيرا خطر بيعت خطرى بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام ، يعنى حكومت اسلامى بود، نه يك مساله جزیى فرعى قابل تقيه .
اما موضوع دوم نيز به نوبه خود اصالت داشت . از اين نظر جهت را بايد مطالعه كرد كه آيا شرط امر به معروف ؛ يعنى احتمال اثر و منتج بودن در آن يا نه .
ايشان در وداع دوم به اهل بيت خودش فرمود: استعدوا للبلاء واعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الهداء و يعذب عاديكم يانواع البلاء از اين ها معلوم مى شود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيدارى مردم مى شود. پس شهادتش ماثر بود.
اما از نظر سوم : از اين جهت همين قدر موثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد. امام آيا اگر به كوفه نمى رفت ، در محل امن و امانى بود؟ اگر در مكه يا مدينه هم بود چون از بيعت امتناع مى كرد و به علاوه به خلافت يزيد معترض بود دچار خطر بود و امام حسين ابا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شايد از اين كه در حرم پيغمبر هم كشته شود ابا داشت . اين كه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به اين زياد برمى آيد كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمى خواهيد بر مى گردم ، فقط ناظر به اين قسمت است كه چرا به عراق آمد به اين كه قضيه فقط يك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشيمانى از آمدن به عراق است . امام حسين كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بيعت مى كنم يا اين كه ديگر موضوع اعتراض به خلافت يزيد را پس مى گيرم و ساكت مى شوم .(1)
من تن به بيعت نمى دهم !
امام حسين حاضر بود كه كشته شود ولى به هيچ وجه حاضر به بيعت نبود. وظيفه امام از اين نظر فقط امتناع بود. اين وظيفه را با خروج از كشور، با متحصن شدن به شعاب جبال (آن چنان كه اين عباس پيشنهاد كرد)، با مخفى شدن هم مى توانست انجام دهد. به عبارت ديگر روش و متد امام از اين نظر جز زير بار رفتن به هر شكل ولو به خروج از مرز و تا سر حد كشته شدن نيست .
روش امام در مقابل عامل بيعت خواستن، محدود به حد امكانات براى به دست گرفتن حكومت نيست و محدود به حد كشته نشدن هم نيست ، ولى هيچ وظيفه اى مثبت از قبيل توسعه انقلاب و گسترش دعوت و غيره را ايجاد نمى كند. جلوگيرى از خون ريزى ديگران لازم مى شود، از اين نظر امام فقط بايد بگويد: نه .
در آن زمان بيعت امام قطعا جدى و از روى رضا تلقى مى شد و واقعا صحه گذاشتن به خلافت يزيد بود. قراینى در دست است كه امام به هيچ وجه حاضر به بيعت نبود. آقاى صالحى از مقتل خوارزمى نقل مى كند كه : امام در مذاكراتش با محمد بن حنفيه فرمود: لو لم يكن فى الدنيا ملجا و لاماوى لما بايعت يزيد بن معاويه .(2)
مرد بيعت و مسلم نبود!
امام نه حاضر شد به بيعت و تسليم ، و خود گفته بود به هر حال من بيعت نخواهم كرد و لو لم يكن ملجا و لا ماوى ، يعنى خواه كوفه مرا بپذيرد بيعت نخواهم كرد؛ و هم اين كه پس از ياس از ياورى كوفيان نيز دست از انتقاد نكشيد. خطبه هاى داغش را پس از برخورد با حر و اطلاع از وضع كوفه ايراد كرد. بعد از اطلاع از شهادت مسلم يا قيس بن مسهر يا عبدالله ين يقطر تازه اين آيه را مى خواند: من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ...(3) پافشارى امام پس از تغيير اوضاع كوفه شايد بيشتر براى اين بود كه بفهماند امتناع از بيعت و هم اعتراض و انتقادش مقدم به قدرت رسيدن و تسلط بر كوفه نيست و امام از بيعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهى از منكر. ترك بيعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمينه كوفه نبود كه با سقوط اين زمينه ، هم حاضر به بيعت شود و هم ترك اعتراض را هم مى دانست و به اثر اين اعتراض خونين هم واقف بود، مى خواست اعلام جرم خود را با خون بنويسد كه هرگز پاك نشود و هم اين كه راهى پيش نگرفت كه لااقل از كشته شدن فرزندان و يارانش جلوگيرى كند؛ زيرا فرضا بگوييم خود را در خطر مى ديد، اصحاب و خاندان خود را كه قطعا در خطر نمى ديد، چرا حاضر شد آن ها كشته شوند؟ به علاوه چرا حتى پس از برخورد با حر بن يزيد، عبيدالله بن حر جعفى و ضحاك بن عبدالله مشرقى (رجوع شود به تاريخ كه اين كار پس از برخورد با حر بوده است يا نه ) (آن ها را) و مخصوصا بنى اسد را در شب عاشورا به همراهى و نصرت مى خواند؟(4)
استفاده از تبليغ
استفاده از تبليغ در نهضت حسينى ، آن وقت درست است كه عامل نهضت را تنها امتناع از بيعت ندانيم . استفاده از تبليغ با دو عامل ديگر يعنى اجابت مردم كوفه براى در دست گرفتن زمام امور، و ديگر امر به معروف و نهى از منكر جور مى آيد، و البته از زمان سقوط كوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبليغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهى از منكر.(5)
پي نوشت ها:
1. حماسه حسينى ، ح 3، ص 103.
2. حماسه حسينى ، ج 3، 178.
3. سوره احزاب ، آيه 23.
4. حماسه حسينى ، ج 3، ص 186.
5. حماسه حسينى ، ج 3، ص 339.
بخش سيره و عترت تبيان
منبع: تبیان
به روز شده: : ۱۳۹۱/۱۰/۲۴ ۱۹:۲۶