درباره اقدامات سیاسی امام باقر علیه السلام اطلاعاتمان پراکنده و ناکافی است اما برای این که نشان داده باشیم که آن حضرت حتی در شرایط سخت سیاسی هم نگاهی همه جانبه به اوضاع داشته اند و از مقام الهی امامت دفاع می نموده اند، به یکی از برخوردهای آن حضرت با حاکم زمانه خود می پردازیم و در پایان چند نکته درباره آن متذکر می شویم.
اهل بیت علیهم السلام انسان هایی تک بعدی نبوده اند و از همه جهت شایسته رهبری جامعه اسلامی و بلکه بشری را دارا بوده اند، اما هیچ گاه شرایطی پیش نیامد که این شریف زادگان به جای گاه اصلی خود که رهبری همه جانبه جامعه است نایل شوند.
در حقیقت مردم هیچ گاه اراده جدی نکرده اند که حق را به جای گاه اصلی خود برگردانند و به این سبب غربت اهل بیت که همان غربت اسلام اصیل است هم چنان ادامه دارد و طولانی شدن روزگار غیبت به همین سبب است.
با این حال، اهل بیت که جانشینان حقیقی پیامبر هستند درهیچ زمان از اقدامات خود دست نمی کشند و به هر صورت و در همان حیطه ای که عملا برایشان ممکن است به وظایف خود درمقابل جامعه مبادرت می فرمودند.
در روزگار امامان همام باقر و صادق علیهم السلام اجازه حضور این بزرگ واران را درعرصه تدریس و جذب دانش دوستان فراهم بود، اما سایه سنگین فشارهای حکومتی و نیز فرهنگ عمومی آن چنان سنگینی می کرد که حتی در جای گاه عالم دینی نیز مجبور به تقیه می شدند، یعنی لازم بود دقت کنند که صحبت هایشان به ضرر دوستان اهل بیت علیهم السلام تمام نشود و یا با تفسیرهای مغرضانه حربه ای علیه خود آن معصومان نگردد. حتی گاهی مجبور شده اند علیه شیعیان خود بدگویی کنند تا به این وسیله آن ها از لیست سیاه ماموران اطلاعاتی خارج کرده باشند.
تاکتیک سیاسی ائمهاما این فشارها که امام باقر علیه السلام تحمل می فرمود، باعث نمی شد که ایشان درباره مسایل حکومت بی تفاوت و تنها مشغول کارهای علمی باشند. اساسا اگر قرار بود ائمه اهل بیت تنها مشغول کارهای علمی یا عبادی باشند که دیگر مشکلی برایشان پیش نمی آمد و مثل سایر علما و عابدان محترم می بودند و حتی شاید حکومت هم آن ها را بیش از بقیه ارج می نهاد؛ اما می دانیم که همه ائمه توسط حاکمان زمان خودشان کشته شده اند؛ بنابراین واضح است که حکومت آن ها را دشمن مهمی برای خود محسوب می کرده است.
در این جا واقعه ای مرتبط با رفتار امام علیه السلام با حکومت را بازخوانی می کنیم:
ابوبكر حضرمى گوید: چون امام باقرعلیه السلام را به شام سوى هشام بن عبد الملك بردند، و به دربارش رسید، هشام به اصحاب خود و حضار مجلس كه از بنى امیه بودند، گفت: بعد از آن که دیدید من محمد بن على را توبیخ كردم، شما یك به یك توبیخش كنید.
امام باقر علیه السلام در هنگام ورود با دست به همگان اشاره و فرمود: «السلام علیكم» و سپس نشست. چون امام علیه السلام به هشام با عنوان مخصوص خلیفه سلام نكرد و بى اجازه نشست، خشم او زیاد شد و یکی از حرف هایش این بود:
اى محمد بن على، همیشه مردى از شما خاندان میان مسلمین اختلاف انداخته و آن ها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بی خردى و كم دانشى گمان كرده كه او امامست... بعد از او حاضران مجلس یكى پس از دیگرى تا نفر آخر آن حضرت را توبیخ مى كردند.
وقتی همگى ساكت شدند، حضرت برخاست و فرمود:
اى مردم به كجا می روید و شیطان می خواهد شما را به كجا اندازد؟!!
خدا به وسیله ما خانواده پیشینیان شما را هدایت كرد و پسینیان شما هم از بركت ما (هدایتشان) پایان یابد (یعنى در زمان ظهورامام قائم علیه السلام) اگر شما سلطنتى زود رس دارید، ما سلطنتى دیر رس داریم كه بعد از سلطنت ما سلطنتى نباشد، زیرا ما اهل عاقبت هستیم و خداى عزوجل می فرماید: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»هشام دستور داد حضرت را به زندان برند، چون به زندان رفت و با زندانیان سخن مى گفت، همه زندانیان از جان و دل سخنش را پذیرفته، به او دل دادند. زندان بان نزد هشام آمد و گفت: یا امیرالمۆمنین من از اهل شام بر تو هراسانم و مى ترسم كه تو را از این مقام عزل كنند؛ سپس گزارش را به او گفت.
هشام دستور داد آن حضرت و اصحابش را بر استر نشانده [توسط كاروان پست] به مدینه برگردانند و فرمان داد كه در بین راه بازارها را به روى آن ها ببندند و از خوراك و آشامیدنى جلوگیرشان باشند (مقصودش اذیت و توهین به آن حضرت بود) پس سه روز راه رفتند و هیچ گونه خوراك و آشامیدنى به دست نیاوردند، تا آن كه به شهر مدین (شهر شعیب پیغمبر علیه السلام) رسیدند، مردم در شهر را بر روى آن ها بستند، همراهان حضرت از گرسنگى و تشنگى به او شكایت بردند و سرانجام امام باقر علیه السلام با صدای بلند فرمود: اى اهل شهرى كه مردمش ستم كارند، من بَقِیَّةُ اللَّهِ هستم و خدا می گوید :« بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُۆْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْكُمْ بِحَفِیظ»
در میان آن مردم شیخى سال خورده بود که مردم را از عذاب خدا ترساند و هشدار داد که «این لحن مخصوص حضرت شعیب علیه السلام است» مردم شتاب كردند و بازارها را بر روى حضرت و همراهان ایشان گشودند.
خبر که به هشام بن عبد الملك رسید، دستور بازداشت آن پیرمرد را داد و دیگر كسى از او خبر دار نشد. (1)
چند نکته:1- اهل بیت خود را وارثان علم پیامبر و جانشینان حقیقی او در همه شئون می دانستند و هر جا ممکن می شد این حقیقت را اعلان می کردند.
2- وقتی طراحی هشام را برای سبک کردن امام باقر در مجلس خود می بینیم، متوجه زیرکی امام در خنثی کردن توطئه هشام می شویم؛ زیرا امام علیه السلام در همان ابتدا با نحوه سلام خود جو مجلس را شکست و در انتها با نحوه کلام خود نقشه هشام را بر آب کرد.
3- دلایلی داریم که درآن دوران مردم کوفه به امام باقرعلیه السلام ارادت زیادی داشتند اما آن حضرت به آن ها اعتماد لازم برای شروع انقلاب نداشتند.(2)
4- امام باقرعلیه السلام علم را جدای از بقیه شئون مثل قدرت مدیریت و رهبری نمی دانند. در نتیجه در اسلام، عالم حقیقی کسی است که آگاه ترین فرد نسبت به امور جامعه و روابط اجتماعی سیاسی هم باشد و مصداق اصلی آن خود حضرات اهل بیت علیهم هستند که جانشین پیامبر در علم و سیاست هستند.
منبع:
1.اصول الكافی، ترجمه مصطفوى، ج2، ص375، بَابُ مَوْلِدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی علیه السلام
2.الاختصاص، ص 24 حدیث الغار
منبع: سایت تبیان
به روز شده: : ۱۳۹۱/۱۱/۱۴ ۲۰:۲۸
سلام دوست عزیز
با تشکر از نکته سنجی شما. منابع اضافه گردید.